گنجور

غزل شمارهٔ ۶۷۸۵

چرا هرگز به سر وقت من بیدل نمی آیی؟
چنین کز دیده غافل می روی غافل نمی آیی
صنوبر با تهیدستی به دست آورد صددل را
تو بی پروا برون از عهده یک دل نمی آیی
به دل ناخن زدن مردانه ای، اما چو کار افتد
برون از عهده یک عقده مشکل نمی آیی
نگاه بی ادب در چشم قربانی نمی باشد
به خاک ما چرا بی پرده ای قاتل نمی آیی؟
کتان جسم را در دامن مه تا نیندازی
برون از پرده اندیشه باطل نمی آیی
چو می گیرد ترا حق نمک در هر کجا باشی
به پای خود چرا ای بنده مقبل نمی آیی؟
ادب در بزم شاهان پاسبانی می کند سر را
چرا در صحبت دیوانگان عاقل نمی آیی؟
نسازی صاف تا چون صبح با عالم دل خود را
مکش زحمت که داغ مهر را قابل نمی آیی
حریف این جهان بی سر و بن نیستی صائب
چرا بیرون ازین دریای بی ساحل نمی آیی؟

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چرا هرگز به سر وقت من بیدل نمی آیی؟
چنین کز دیده غافل می روی غافل نمی آیی
هوش مصنوعی: چرا هیچ وقت به موقع سراغ من نمی‌تری؟ مگر نمی‌دانی که وقتی از دیدم دور می‌شوی، نادانسته می‌روی؟
صنوبر با تهیدستی به دست آورد صددل را
تو بی پروا برون از عهده یک دل نمی آیی
هوش مصنوعی: صنوبر با فقر و سختی توانسته صد دل را به دست آورد، اما تو بدون هیچ پروا و تردیدی نمی‌توانی حتی یک دل را بدست بیاوری.
به دل ناخن زدن مردانه ای، اما چو کار افتد
برون از عهده یک عقده مشکل نمی آیی
هوش مصنوعی: به دل خود زخم زدن کار سخت و دشواری است، اما زمانی که مشکلات واقعی پیش بیاید، نمی‌توانی از پس آن بر بیایی.
نگاه بی ادب در چشم قربانی نمی باشد
به خاک ما چرا بی پرده ای قاتل نمی آیی؟
هوش مصنوعی: نگاه بی ادبانه در چشمان قربانی جایی ندارد، پس چرا بغیر از پرده، ای قاتل، به خاک ما نمی‌آیی؟
کتان جسم را در دامن مه تا نیندازی
برون از پرده اندیشه باطل نمی آیی
هوش مصنوعی: بدن را همچون کَتان در آغوش مه بگیر و تا زمانی که از پرده‌ی اندیشه‌ی نادرست بیرون نرفتی، به حقیقت نمی‌رسید.
چو می گیرد ترا حق نمک در هر کجا باشی
به پای خود چرا ای بنده مقبل نمی آیی؟
هوش مصنوعی: زمانی که حق و انصاف تو را در زندگی به چالش می‌کشد، باید در هر شرایطی با پای خود پیش بروی. پس چرا ای بنده، با تمام وجود به سوی این راه نمی‌روی؟
ادب در بزم شاهان پاسبانی می کند سر را
چرا در صحبت دیوانگان عاقل نمی آیی؟
هوش مصنوعی: آداب و نزاکت در محافل پادشاهان نقش نگهبانی را ایفا می‌کند، پس چرا در جمع دیوانگان به سوی عاقلان نمی‌روی؟
نسازی صاف تا چون صبح با عالم دل خود را
مکش زحمت که داغ مهر را قابل نمی آیی
هوش مصنوعی: گفتن اینکه خود را صاف و بی‌غلغش بساز تا مانند صبح روشن و صاف باشی. اما از سختی و دردهایی که به خاطر عشق به دیگران در دل داری، رنج نببر. چرا که این احساسات دردناک را نمی‌توان به راحتی تحمل کرد.
حریف این جهان بی سر و بن نیستی صائب
چرا بیرون ازین دریای بی ساحل نمی آیی؟
هوش مصنوعی: در این جهان که فاقد ریشه و بنیاد است، چرا ای صائب، از این دریای بی‌کران و بی‌پایان بیرون نمی‌آیی؟