گنجور

غزل شمارهٔ ۶۷۸

چشمی که شد ز دیدن حسن آفرین جدا
خون می خورد ز جلوه هر نازنین جدا
شب کار من گداختن و روز مردن است
تا همچو موم گشته ام از انگبین جدا
چون رفت دل ز دست، نیاید به جای خویش
چون نافه ای که گشت ز آهوی چین جدا
پیچیده همچو گرد یتیمی به گوهریم
ما را ز یکدگر نکند آستین جدا
هر جا کنند نقل، شود نقل انجمن
حرفی که شد ازان دو لب شکرین جدا
چون پرده های دیده یعقوب شد سفید
تا شد صدف ز صحبت در ثمین جدا
گریند خون به روز من و روزگار من
جان حزین جدا، دل اندوهگین جدا
دامان سایلان، سپر برق آفت است
از هیچ خرمنی نشود خوشه چین جدا!
چون برخوری به سنگدلان نرم شو که موم
از روی نرم، نقش کند از نگین جدا
صائب در آفتاب جهانتاب محو شد
هر شبنمی که شد ز گل و یاسمین جدا

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چشمی که شد ز دیدن حسن آفرین جدا
خون می خورد ز جلوه هر نازنین جدا
هوش مصنوعی: چشمی که دیگر نتواند زیبایی را ببیند، از زیبایی هر معشوقی رنج می‌کشد و دچار درد و خونریزی می‌شود.
شب کار من گداختن و روز مردن است
تا همچو موم گشته ام از انگبین جدا
هوش مصنوعی: در شب من شب زنده‌داری می‌کنم و روز به سختی زندگی می‌گذرانم، به طوری که مانند موم نرم شدم و از شیرینی زندگی دور هستم.
چون رفت دل ز دست، نیاید به جای خویش
چون نافه ای که گشت ز آهوی چین جدا
هوش مصنوعی: زمانی که دل از دست برود و نتوان آن را به حالت قبلی بازگرداند، همچنان که نافه‌ای که از آهو جدا شده، دیگر به سر جایش بازنمی‌گردد.
پیچیده همچو گرد یتیمی به گوهریم
ما را ز یکدگر نکند آستین جدا
هوش مصنوعی: همچون گرد یتیمی که در هم پیچیده شده است، ما نیز به هم پیوسته‌ایم و هیچ‌کس نمی‌تواند ما را از هم جدا کند.
هر جا کنند نقل، شود نقل انجمن
حرفی که شد ازان دو لب شکرین جدا
هوش مصنوعی: هر جا که سخنی نقل شود، سخنی که از لب‌های شیرین یک نفر جدا شده، باعث ایجاد بحث و گفتگو در جمع می‌شود.
چون پرده های دیده یعقوب شد سفید
تا شد صدف ز صحبت در ثمین جدا
هوش مصنوعی: زمانی که چشم‌های یعقوب به خاطر اندوه و گریه بسیار شفاف و سفید شد، در نتیجه، او از همراهی و گفتگو با یوسف جدا افتاد.
گریند خون به روز من و روزگار من
جان حزین جدا، دل اندوهگین جدا
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به حالتی دردناک و غم‌انگیز اشاره دارد که روزگار و زندگی‌اش مملو از غصه و اندوه است. او به نوعی بیان می‌کند که در این شرایط سخت، روح و دلش از هم جدا شده و از درون دچار رنج و افسردگی است.
دامان سایلان، سپر برق آفت است
از هیچ خرمنی نشود خوشه چین جدا!
هوش مصنوعی: عزت و شکوه انسان‌ها مانند سپری است که از آسیب‌ها محافظت می‌کند و از هر گروهی نمی‌توان خوشه‌ای جدا کرد.
چون برخوری به سنگدلان نرم شو که موم
از روی نرم، نقش کند از نگین جدا
هوش مصنوعی: وقتی با افرادی سخت‌دل و بی‌احساس روبرو شدی، سعی کن با لطافت و نرمی برخورد کنی، زیرا مانند موم که به راحتی از روی نرم خود شکل می‌گیرد، می‌توانی تأثیر مطلوبی بر آن‌ها بگذاری و جدا نشوید.
صائب در آفتاب جهانتاب محو شد
هر شبنمی که شد ز گل و یاسمین جدا
هوش مصنوعی: در زیر نور خورشید درخشان، هر قطره‌ی آبی که از گل و یاسمن جدا شده، محو و ناپدید می‌شود.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۶۷۸ به خوانش عندلیب