گنجور

غزل شمارهٔ ۶۷۷۸

کرامت کن مرا ای ابر رحمت چشم گریانی
که از هر خنده بر دل می رسد زخم نمایانی
غزال از دور باش وحشت من راه گرداند
مرا در دامن صحرا نمی باید نگهبانی
کند بر دیده سودایی من شهر را زندان
نفس چون راست سازد گردبادی در بیابانی
نمی گردید بی شیرازه اوراق وجود من
اگر می بود در دستم سر زلف پریشانی
نهان شد مهر تابان دید تا آن روی گلگون را
کند چون خودنمایی مشت خاری در گلستانی؟
نپردازی به عاشق از غرور حسن، ازین غافل
که ابروی تو خواهد گشت از خط طاق نسیانی
ز خط عنبرین گفتم شود سرسبز امیدم
ندانستم که این ابر سیه را نیست بارانی
تو از ظلمت چو صبح آیینه دل را مصفا کن
که طالع می شود از هر طرف خورشید جولانی
ازان مانع ز آب خضر شد دولت سکندر را
که می خواهد برآرد هر زمان سر از گریبانی
به پایان می رسانیدم من آتش زبان صائب
اگر افسانه آن زلف را می بود پایانی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کرامت کن مرا ای ابر رحمت چشم گریانی
که از هر خنده بر دل می رسد زخم نمایانی
هوش مصنوعی: ای ابر رحمت، به من لطف کن و مرا مورد رحمت قرار بده؛ زیرا با هر خنده‌ای که می‌زنم، در دل زخم و درد عمیقی احساس می‌کنم.
غزال از دور باش وحشت من راه گرداند
مرا در دامن صحرا نمی باید نگهبانی
هوش مصنوعی: غزال از دور دست باعث ترس من شد و من را در دامن صحرا به گردش واداشت، در اینجا نیازی به محافظت نیست.
کند بر دیده سودایی من شهر را زندان
نفس چون راست سازد گردبادی در بیابانی
هوش مصنوعی: شهر برای من مانند زندانی است که به خاطر احساسات و تفکراتم گرفتار آن شده‌ام، همان‌طور که یک طوفان در یک بیابان، شرایط را تغییر می‌دهد و راهم را به سمت دیگری می‌برد.
نمی گردید بی شیرازه اوراق وجود من
اگر می بود در دستم سر زلف پریشانی
هوش مصنوعی: اگر من در دستم رشته زیبا و پریشان زلفی داشتم، نمی‌چرخید و نمی‌پریشان می‌شد اوراق وجود من.
نهان شد مهر تابان دید تا آن روی گلگون را
کند چون خودنمایی مشت خاری در گلستانی؟
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی پنهان شده است تا وقتی که زیبایی واقعی و دلپذیر را نشان دهد. آیا می‌توان آن را مانند خارهایی در میان گل‌ها توصیف کرد که خود را نشان می‌دهند؟
نپردازی به عاشق از غرور حسن، ازین غافل
که ابروی تو خواهد گشت از خط طاق نسیانی
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی‌ات مغرور نشو و به عاشق بی‌توجهی نکن، زیرا غفلت از این موضوع ممکن است باعث شود که زیبایی تو تحت تأثیر فراموشی قرار گیرد.
ز خط عنبرین گفتم شود سرسبز امیدم
ندانستم که این ابر سیه را نیست بارانی
هوش مصنوعی: من از خط زیبا و خوش‌بو سخن گفتم و امیدوار بودم که زندگی‌ام سرسبز و شاداب شود، اما نمی‌دانستم که این ابر تیره و سیاه نمی‌تواند بارانی برایم بیاورد.
تو از ظلمت چو صبح آیینه دل را مصفا کن
که طالع می شود از هر طرف خورشید جولانی
هوش مصنوعی: تو با آمدن خود مانند صبح، تاریکی را برطرف کن و دل را پاک و روشن کن، زیرا از هر سو، نور خورشید به‌زودی طلوع خواهد کرد.
ازان مانع ز آب خضر شد دولت سکندر را
که می خواهد برآرد هر زمان سر از گریبانی
هوش مصنوعی: دولت سکندر به خاطر مانعی که از آب خضر جلوگیری می‌کند، هر بار می‌خواهد سر از گریبانی بیرون آورد، به مشکل برمی‌خورد.
به پایان می رسانیدم من آتش زبان صائب
اگر افسانه آن زلف را می بود پایانی
هوش مصنوعی: من می‌توانستم آتش عشق و شوق را خاموش کنم، اگر داستان آن زلف زیبا و دلربا به پایان می‌رسید.