گنجور

غزل شمارهٔ ۶۷۷۴

حجاب جسم را از پیش جان بردار ای ساقی
مرا مگذار زیر این کهن دیوار ای ساقی
به تنگم از وجود خود، شرابی آرزو دارم
که زور او شکافد شیشه را چون نار ای ساقی
می انگوری تنها مرا از پا نیندازد
سراسر باغ را بر یکدگر بفشار ای ساقی
برهنه روی می خواهم ببینم دختر رز را
حجاب شیشه و پیمانه را بردار ای ساقی
به یک رطل گران بردار بار هستی از دوشم
من افتاده را مگذار زیر بار ای ساقی
به راهی می رود هر تاری از زلف حواس من
مرا شیرازه کن از موج می زنهار ای ساقی
چرا از غیرت مذهب بود کم غیرت مشرب؟
مرا در حلقه اهل ریا مگذار ای ساقی
چراغ طور در فانوس مستوری نمی گنجد
برون آور مرا از پرده پندار ای ساقی
شراب آشتی انگیز مشرب را به دورآور
بده تسبیح را پیوند با زنار ای ساقی
ادیب شرع می خواهد به زورم توبه فرماید
به حال خود من شوریده را مگذار ای ساقی
ز انصاف و مروت نیست در عهد تو روشنگر
زند آیینه من غوطه در زنگار ای ساقی
ندارد بازگشتی کفر و دین غیر از سر کویش
به دریا می رود هر سیلی از کهسار ای ساقی
به شکر این که داری شیشه ها پر باده وحدت
به حال خویش صائب را چنین مگذار ای ساقی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حجاب جسم را از پیش جان بردار ای ساقی
مرا مگذار زیر این کهن دیوار ای ساقی
هوش مصنوعی: ای ساقی، پرده‌های جسم را از جلوی جانم کنار بزن و مرا زیر این دیوار قدیمی تنها نگذار.
به تنگم از وجود خود، شرابی آرزو دارم
که زور او شکافد شیشه را چون نار ای ساقی
هوش مصنوعی: من از وجود خود به تنگ آمده‌ام و آرزو دارم شرابی بیاوری که قدرتش به اندازه‌ای باشد که شیشه را بشکند، مانند آتش. ای ساقی!
می انگوری تنها مرا از پا نیندازد
سراسر باغ را بر یکدگر بفشار ای ساقی
هوش مصنوعی: به من بگو که یک می انگور کافی نیست تا مرا از پا درآورد؛ بلکه من می‌خواهم تمام باغ را به هم بیفشانم. ای ساقی، همه را به هم بریز.
برهنه روی می خواهم ببینم دختر رز را
حجاب شیشه و پیمانه را بردار ای ساقی
هوش مصنوعی: می‌خواهم دختر زیبایی مانند گل رز را بدون پوشش ببینم؛ ای ساقی، حجاب شیشه و پیمانه را کنار بزن.
به یک رطل گران بردار بار هستی از دوشم
من افتاده را مگذار زیر بار ای ساقی
هوش مصنوعی: ای ساقی، لطفاً بار سنگین زندگی را از دوش من بردار و نگذار کسی که در زیر این بار افتاده، باقی بماند.
به راهی می رود هر تاری از زلف حواس من
مرا شیرازه کن از موج می زنهار ای ساقی
هوش مصنوعی: هر رشته‌ای از زلف تو به مسیری می‌رود و حواسم را به خود مشغول می‌کند. خواهش می‌کنم ای ساقی، من را از این موج و هیجان نجات بده.
چرا از غیرت مذهب بود کم غیرت مشرب؟
مرا در حلقه اهل ریا مگذار ای ساقی
هوش مصنوعی: چرا از غیرت دین کم دارد شجاعت روزگار؟ مرا در جمع افرادی که فقط به ظاهر اهمیت می‌دهند قرار نده، ای ساقی.
چراغ طور در فانوس مستوری نمی گنجد
برون آور مرا از پرده پندار ای ساقی
هوش مصنوعی: چراغ آتش کوه طور در هیچ فانوسی نمی‌گنجد، پس ای ساقی، مرا از حجاب و افکار محدود رها کن و به حقیقت برسان.
شراب آشتی انگیز مشرب را به دورآور
بده تسبیح را پیوند با زنار ای ساقی
هوش مصنوعی: شراب که باعث آشتی و پیوند می‌شود را نزد خودت نگه‌دار و از تسبیح که علامت عبادت و دین است دور کن، ای ساقی.
ادیب شرع می خواهد به زورم توبه فرماید
به حال خود من شوریده را مگذار ای ساقی
هوش مصنوعی: ادیب به دنبال آن است که مرا به زور به توبه وادارد، اما ای ساقی، حال و روز من را رها کن و دست از سرم بردار.
ز انصاف و مروت نیست در عهد تو روشنگر
زند آیینه من غوطه در زنگار ای ساقی
هوش مصنوعی: در زمانه‌ای که تو زندگی می‌کنی، انصاف و خیرخواهی وجود ندارد. ای ساقی، چهره من که باید در آینه روشن باشد، در زنگار و کدورت غرق شده است.
ندارد بازگشتی کفر و دین غیر از سر کویش
به دریا می رود هر سیلی از کهسار ای ساقی
هوش مصنوعی: از عشق تو که بگذریم، دیگر هیچ‌ چیز به عقب برنمی‌گردد. هر طوفانی که از کوه‌ها می‌آید، به دریا می‌رود. ای ساقی!
به شکر این که داری شیشه ها پر باده وحدت
به حال خویش صائب را چنین مگذار ای ساقی
هوش مصنوعی: به خاطر این که تو خدای را شکر می‌گویی و شیشه‌هایت پر از شراب وحدت است، ای ساقی، حال صائب را چنین نگذار که به آن وضعیت باقی بماند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۷۶ به خوانش پری ساتکنی عندلیب