گنجور

غزل شمارهٔ ۶۷۶۷

مرا چون دیگران گرزان که اسبابی نشد روزی
به این شادم که دل را پرده خوابی نشد روزی
گوارا کرد بر من درد می را خاکساری ها
اگر از جام قسمت باده نابی نشد روزی
به کوری سوختم چون شمع در بتخانه غفلت
بسر بردن شبی در کنج محرابی نشد روزی
مگر از اشک حسرت دامن دریا به دست آرد
خس بی دست و پایی را که سیلابی نشد روزی
ندارد حاصلی جمعیت بسیار بی قسمت
که گوهر را ز دریا قطره آبی نشد روزی
ندید آسایش ساحل درین دریای پروحشت
ز حیرت چشم هر کس را شکرخوابی نشد روزی
چه حاصل زین که دریا را به شور آورد طبع ما؟
چو بخت خفته ما را کف آبی نشد روزی
به کوری شست دست از تار و پود زندگی صائب
کتان شوربختی را که مهتابی نشد روزی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا چون دیگران گرزان که اسبابی نشد روزی
به این شادم که دل را پرده خوابی نشد روزی
هوش مصنوعی: من مانند دیگران غمگین نیستم، زیرا هیچ یک از مشکلات روزگار نتوانسته‌اند به شادی من آسیب بزنند و دلم هرگز تحت تأثیر غم و غصه قرار نگرفته است.
گوارا کرد بر من درد می را خاکساری ها
اگر از جام قسمت باده نابی نشد روزی
هوش مصنوعی: اگرچه در زندگی‌ام سختی و درد وجود دارد، اما این مشکلات را با افتادگی و تواضع می‌پذیرم و اگر روزی به من شراب ناب و خوشی نرسد، می‌دانم که تحمل این دردها نیز برایم گوارا خواهد بود.
به کوری سوختم چون شمع در بتخانه غفلت
بسر بردن شبی در کنج محرابی نشد روزی
هوش مصنوعی: مانند شمعی سوختم و ذره ذره نابود شدم، در جایی که غفلت و بی‌خیالی حاکم است. یک شب را در گوشه‌ای از محراب (محل عبادت) سپری کردم، اما هیچ روزی برایم به یادگار نماند.
مگر از اشک حسرت دامن دریا به دست آرد
خس بی دست و پایی را که سیلابی نشد روزی
هوش مصنوعی: آیا ممکن است کسی که هیچ‌چیز ندارد، بتواند دامن دریا را با اشک حسرت بگیرد؟ آن کس که روزی سیلاب نشد، در حقیقت نمی‌تواند از دریا چیزی به دست آورد.
ندارد حاصلی جمعیت بسیار بی قسمت
که گوهر را ز دریا قطره آبی نشد روزی
هوش مصنوعی: جمعیت بسیار زیاد از انسان‌ها وقتی که به درستی تقسیم نشوند و به هم کمک نکنند، هیچ فایده‌ای ندارد؛ مانند این که از دریای عمیق نتوانیم حتی یک قطره آب به دست آوریم.
ندید آسایش ساحل درین دریای پروحشت
ز حیرت چشم هر کس را شکرخوابی نشد روزی
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به عدم آسایش و آرامش در زندگی اشاره می‌کند و دلیل آن را به تلاطم و وحشت در دل خود مربوط می‌کند. او بیان می‌کند که افراد در این وضعیت حیرت و شگفتی قرار دارند و حتی نمی‌توانند به خوبی خوابیده و استراحت کنند، چرا که هر روز با چالش‌ها و مشکلات روبه‌رو هستند.
چه حاصل زین که دریا را به شور آورد طبع ما؟
چو بخت خفته ما را کف آبی نشد روزی
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی بیانگر ناامیدی و بی‌نتیجه بودن تلاش‌هاست. شاعر می‌گوید که چه فایده‌ای دارد اگر دل‌مان پرشور و هیجان باشد، در حالی که روزی از نعمت و موفقیت نصیب ما نمی‌شود. به عبارتی دیگر، اگر مقدرات ما به گونه‌ای باشد که به نتیجه نرسیم، شور و شوق ما هم بی‌فایده است. این احساس عدم تناسب بین تلاش و نتیجه در زندگی را به تصویر می‌کشد.
به کوری شست دست از تار و پود زندگی صائب
کتان شوربختی را که مهتابی نشد روزی
هوش مصنوعی: زندگی صائب به گونه‌ای است که به راحتی می‌توان آن را با شانس و اقبال گره زد. او به تلخی یادآور می‌شود که کتان زندگی‌اش هرگز به روشنایی و زیبایی یک شب مهتابی دست نیافته و همیشه در سایه ناامیدی باقی مانده است.