گنجور

غزل شمارهٔ ۶۷۶۵

گره در سینه هر کس که باشد گوهر رازی
بود هر تاری از پیراهن او خار ناسازی
مکن در دل گره راز محبت را که می گردد
صدف را گوهر سیراب سیل خانه پردازی
چنان مجنون من محوست در نظاره لیلی
که چون جوهر نمی خیزد ز زنجیر من آوازی
نمی باشد ز غمازان تهی بزم خموشان هم
که دارد خلوت آیینه چون طوطی سخنسازی
من بی مایه را سرمایه امیدواری شد
به دست آورد با دست تهی تابهله شهبازی
ز شیرین نغمه هایم گوش ها تنگ شکر می شد
اگر می داشتم چون نی درین غمخانه دمسازی
منم کز بی کسی فریاد بی فریادرس دارم
وگرنه کوهکن چون بیستون دارد هم آوازی
گشاد اهل دولت بستگی در آستین دارد
کی بی دربان بزرگان را نمی باشد در بازی
دل صد چاک ما را می کند گردآوری مطرب
نباشد زخم ما را بخیه جز ابریشم سازی
که را از دلربایان است این حسن تمام اجزا؟
که دارد هر سر موی تو بر موی دگر نازی
میسر نیست از من واکشیدن حرف چون طوطی
در آن محفل که نبود چهره آیینه پردازی
نیم از هرزه پروازان درین بستانسرا صائب
همین در خانه خود می کنم چون چشم پروازی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گره در سینه هر کس که باشد گوهر رازی
بود هر تاری از پیراهن او خار ناسازی
هوش مصنوعی: هر کسی که در دلش گره‌ای داشته باشد، در واقع یک راز ارزشمند را در خود جا داده است. هر نقص و عیبی که در او وجود دارد، نشانه‌ای از تجربه‌های دردناک و چالش‌هایی است که پشت سر گذاشته است.
مکن در دل گره راز محبت را که می گردد
صدف را گوهر سیراب سیل خانه پردازی
هوش مصنوعی: در دل خود داستان عشق را محصور نکن، زیرا مانند صدفی که در اثر سیلاب دچار تغییر می‌شود، رازهای محبت نیز ممکن است در معرض تغییر و آشفتگی قرار بگیرند.
چنان مجنون من محوست در نظاره لیلی
که چون جوهر نمی خیزد ز زنجیر من آوازی
هوش مصنوعی: من چنان شیفته و محو تماشای لیلی هستم که مانند جوهری که از زنجیر خود حرکت نمی‌کند، به خواب رفته‌ام و صدایی از من برنمی‌خیزد.
نمی باشد ز غمازان تهی بزم خموشان هم
که دارد خلوت آیینه چون طوطی سخنسازی
هوش مصنوعی: در مراسم‌های شادمانی، همیشه کسانی هستند که غمگین و ناخرسند هستند. حتی در آنجا که سکوت و آرامش حاکم است، مانند طوطی‌ای که به صحبت مشغول است، باز هم نشانه‌هایی از ناخرسندی و حرف‌های بی‌نظیر دیده می‌شود.
من بی مایه را سرمایه امیدواری شد
به دست آورد با دست تهی تابهله شهبازی
هوش مصنوعی: من که چیزی ندارم، با دل‌گرمی و امیدواری توانستم چیزی به دست بیاورم، حتی اگر دست‌هایم خالی باشد.
ز شیرین نغمه هایم گوش ها تنگ شکر می شد
اگر می داشتم چون نی درین غمخانه دمسازی
هوش مصنوعی: اگر من مانند نی بتوانم در این خانه‌ی غم با نغمه‌های شیرینم دل‌ها را شاد کنم، گوش‌ها از شوق و لذت پر از شکر می‌شدند.
منم کز بی کسی فریاد بی فریادرس دارم
وگرنه کوهکن چون بیستون دارد هم آوازی
هوش مصنوعی: من از تنهایی خودم فریاد می‌زنم و کسی نیست به فریادم برسد. اگر نه، کوهکن مانند کسانی که در کوه بیستون هستند، هم‌صدایی دارد.
گشاد اهل دولت بستگی در آستین دارد
کی بی دربان بزرگان را نمی باشد در بازی
هوش مصنوعی: افراد دارای قدرت و ثروت، همیشه در دسترس نیستند و به راحتی نمی‌توان به آنها دسترسی پیدا کرد. بدون وجود یک واسطه یا دربان، نمی‌توان به بزرگان و افراد مهم نزدیک شد و آنها را دید.
دل صد چاک ما را می کند گردآوری مطرب
نباشد زخم ما را بخیه جز ابریشم سازی
هوش مصنوعی: دل‌های پر از زخم و درد ما را کسی نمی‌تواند جمع کند و خوب کند جز آن که هنری همچون ابریشم‌سازی داشته باشد.
که را از دلربایان است این حسن تمام اجزا؟
که دارد هر سر موی تو بر موی دگر نازی
هوش مصنوعی: این زیبایی بی‌نظیر از آن کیست که می‌تواند دل را برباید؟ زیبایی تو به قدری خاص است که هر رشته موی تو بر دیگر موها یک زیبایی و ناز ویژه‌ای دارد.
میسر نیست از من واکشیدن حرف چون طوطی
در آن محفل که نبود چهره آیینه پردازی
هوش مصنوعی: گفتن حرفی مانند طوطی در جمعی که در آن کسی نیست تا زیبایی را به نمایش بگذارد، برای من ممکن نیست.
نیم از هرزه پروازان درین بستانسرا صائب
همین در خانه خود می کنم چون چشم پروازی
هوش مصنوعی: نیمی از پروازهای بیهوده در این باغ را صائب، من در خانه خود انجام می‌دهم، مثل پرنده‌ای که وقتی به پرواز می‌رود با دقت و توجه چشمانش را به محیط خود نگه می‌دارد.