گنجور

غزل شمارهٔ ۶۷۵۶

ز شیرینی عتاب او شکرخندست پنداری
زبان در کام او بادام در قندست پنداری
به پیچ و تاب طی می گردد ایام حیات من
رگ جانم به آن موی میان بندست پنداری
چو شاخ گل به هر جا از سراپایش نظر افتد
چو آن لبهای شیرین در شکرخندست پنداری
کند چون حلقه های دام وحشت از نظربازان
نگاه او غزال جسته از بندست پنداری
به عیب خود نیفتد دیده هرگز عیبجویان را
به چشم بی بصیرت عیب فرزندست پنداری
پر کاهی ز احسان سبک مغزان بی حاصل
به چشم غیرت من کوه الوندست پنداری
به استقبال لیلی برنمی خیزد ز جای خود
ز چشم آهوان مجنون نظربندست پنداری
ندارد بی پر پروانه آب و تاب در محفل
نهال شمع، سبز از برگ پیوندست پنداری
به چشم هر که پوشیده است چشم از عالم امکان
فلک بر طاق نسیان شیشه ای چندست پنداری
نمی آید به چشم موشکافان صائب از تنگی
دهان تنگ او رزق هنرمندست پنداری

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز شیرینی عتاب او شکرخندست پنداری
زبان در کام او بادام در قندست پنداری
هوش مصنوعی: از شیرینی سخنان تند او به نظر می‌رسد که لبخند می‌زند، گویی زبان او مانند بادام در قند و شیرینی است.
به پیچ و تاب طی می گردد ایام حیات من
رگ جانم به آن موی میان بندست پنداری
هوش مصنوعی: زندگی من همچون پیچ و خم‌هایی می‌گذرد و رگ جانم به آن موهای میانی ارتباط دارد، گویی که همه چیز به هم آمیخته است.
چو شاخ گل به هر جا از سراپایش نظر افتد
چو آن لبهای شیرین در شکرخندست پنداری
هوش مصنوعی: مثل شاخ گل که در هر جا به زیبایی‌اش نگاه کنیم، لب‌های شیرین او نیز همچون شکر لبخند می‌زنند و انسان را مجذوب می‌کنند.
کند چون حلقه های دام وحشت از نظربازان
نگاه او غزال جسته از بندست پنداری
هوش مصنوعی: چشم او مانند حلقه‌های تنگ دام است که وحشت ایجاد می‌کند، اما غزالی که از آن دام رها شده، به نظر می‌رسد.
به عیب خود نیفتد دیده هرگز عیبجویان را
به چشم بی بصیرت عیب فرزندست پنداری
هوش مصنوعی: هرگز نمی‌توان به عیب خود پی برد، چرا که عیب‌جویان با چشمی نادان، عیب را در فرزندان می‌جویند و البته این خود نشان از ناآگاهی آنهاست.
پر کاهی ز احسان سبک مغزان بی حاصل
به چشم غیرت من کوه الوندست پنداری
هوش مصنوعی: احسان و کمک بی‌فایده‌ی افرادی که کم‌عقل و بی‌فایده هستند، برای من مانند یک پر کاهی به نظر می‌رسد، در حالی که از نظر من عزت و ارزش واقعی به اندازه کوه الوند است.
به استقبال لیلی برنمی خیزد ز جای خود
ز چشم آهوان مجنون نظربندست پنداری
هوش مصنوعی: او به سمت لیلی نمی‌رود و از جای خود بلند نمی‌شود، چرا که نگاهش به چشمان آهوان مجنون خیره شده و گویی به این حالت دچار enchantment شده است.
ندارد بی پر پروانه آب و تاب در محفل
نهال شمع، سبز از برگ پیوندست پنداری
هوش مصنوعی: پروانه بدون بال و زیبایی نمی‌تواند در کنار شمع‌های درخت بیفتد؛ گویی که پیوند جوانه‌ها با برگ‌های سبز، نشانه‌ای از زندگی و رشد است.
به چشم هر که پوشیده است چشم از عالم امکان
فلک بر طاق نسیان شیشه ای چندست پنداری
هوش مصنوعی: هر کسی که به دنیا و دنیای ممکنات بی‌اعتنا باشد، در واقع بر دستاوردهای بی‌ارزش دنیوی که به صورت شیشه‌ای هستند، چشم پوشیده است.
نمی آید به چشم موشکافان صائب از تنگی
دهان تنگ او رزق هنرمندست پنداری
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که هنرمند به دلیل محدودیت‌های ظاهری یا شرایط سختی که دارد، نمی‌تواند به راحتی دیده شود یا ارزشش شناسایی شود. در واقع، گاهی اوقات زیبایی یا جواهرات در شرایط نامناسبی مخفی می‌مانند و فقط افرادی که با دقت و تیزبینی نگاه می‌کنند، می‌توانند آن‌ها را بیابند. به نوعی تاکید دارد بر این که هنرمند در دل دشواری‌ها و محدودیت‌ها، رزق و روزی یا خوبی‌های خاص خود را دارد که ممکن است برای دیگران قابل درک نباشد.