گنجور

غزل شمارهٔ ۶۷۵۵

زمین از دامن تر عالم آب است پنداری
ز غفلت آسمان ها پرده خواب است پنداری
ز شوخی گرچه آسایش نفهمیده است مژگانش
نظر با شوخی چشمش رگ خواب است پنداری
مرا کز دوری او با در و دیوار در جنگم
قدح زخم نمایان، باده خوناب است پنداری
به خون تشنه است چندانی که از خط خاک می لیسد
به ظاهر گرچه لعل یار سیراب است پنداری
ز لغزیدن میسر نیست پردازد به خودداری
رخش آیینه و نظاره سیماب است پنداری
ز سوز عشق می بالم به خود چون شعله هر ساعت
نهالم را ز آتش ریشه در آب است پنداری
ز بس کز منت خشک کریمان زخمها خوردم
به کامم موج آب خضر قلاب است پنداری
دل آزاده می گردد سیاه از پرتو منت
به چشم روزن من گل ز مهتاب است پنداری
نپیچند از کجی سر، تیغ اگر بر فرقشان بارد
کجی در کیش مردم طاق محراب است پنداری
چنان شد زندگانی تلخ بر من زین ترشرویان
که مرگ تلخ در چشمم شکرخواب است پنداری
ز سوز سینه، گر افتد به دریا راه من صائب
به چشم تشنه ام صحرای بی آب است پنداری

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زمین از دامن تر عالم آب است پنداری
ز غفلت آسمان ها پرده خواب است پنداری
هوش مصنوعی: زمین به‌گونه‌ای است که در آن آب از دامن طبیعت می‌جوشد و به نظر می‌رسد آسمان‌ها به خواب رفته‌اند و غفلت دارند.
ز شوخی گرچه آسایش نفهمیده است مژگانش
نظر با شوخی چشمش رگ خواب است پنداری
هوش مصنوعی: با وجود اینکه مژگانش در شوخی است و آرامش را نمی‌فهمد، اما نگاهش با شوخی و لطافتش، به نحوی که می‌توان به احساسات درونی او پی برد، ارتباط برقرار می‌کند.
مرا کز دوری او با در و دیوار در جنگم
قدح زخم نمایان، باده خوناب است پنداری
هوش مصنوعی: من از دوری او با همه چیز درگیرم، حتی با دیوارها. نشانه زخم‌های من معلوم است و گویی این می‌گساری، شراب خونین است.
به خون تشنه است چندانی که از خط خاک می لیسد
به ظاهر گرچه لعل یار سیراب است پنداری
هوش مصنوعی: چندین نفر از آنقدر ناراحت و خشمگین هستند که حتی خاک را هم می‌لیسند، اما در ظاهر به نظر می‌رسد که محبوبشان از آب و زندگی سیراب است.
ز لغزیدن میسر نیست پردازد به خودداری
رخش آیینه و نظاره سیماب است پنداری
هوش مصنوعی: اجتناب از لغزش و اشتباه برای کسی که به خوبی خود را کنترل می‌کند، ممکن نیست. وقتی که به خود نگاه می‌کند، این بازتاب به او یادآوری می‌کند که تصویرش مانند نقره‌ای لطیف و درخشان است.
ز سوز عشق می بالم به خود چون شعله هر ساعت
نهالم را ز آتش ریشه در آب است پنداری
هوش مصنوعی: از شدت عشق به خود می‌بالم، مثل شعله‌ای که در هر لحظه شعله‌ور می‌شود. گویی ریشه‌ام از آتش است در حالی که به نظر می‌آید در آب ریشه‌دارم.
ز بس کز منت خشک کریمان زخمها خوردم
به کامم موج آب خضر قلاب است پنداری
هوش مصنوعی: به خاطر مهربانی و سخاوت انسان‌های بزرگ، زخم‌هایی که دیده‌ام برایم قابل تحمل شده است. گویی آب خضر که نشانه‌ی زندگی دوباره و شفا بخشی است، مرا به دام خود کشانده و به من امید می‌دهد.
دل آزاده می گردد سیاه از پرتو منت
به چشم روزن من گل ز مهتاب است پنداری
هوش مصنوعی: دل آزاد و بی‌قید من از تأثیر محبت و لطف تو به شدت محزون و غمگین شده است. در این میان، به نظر می‌رسد که گل‌ها در نور مهتاب به زیبایی خود می‌افزایند.
نپیچند از کجی سر، تیغ اگر بر فرقشان بارد
کجی در کیش مردم طاق محراب است پنداری
هوش مصنوعی: اگر سرها کج شوند، مهم نیست که چه بلایی بر سرشان می‌آید؛ در دل‌های مردم کجی و انحراف، همچنان به‌عنوان یک اصل پذیرفته شده است.
چنان شد زندگانی تلخ بر من زین ترشرویان
که مرگ تلخ در چشمم شکرخواب است پنداری
هوش مصنوعی: زندگی‌ام به خاطر افرادی که همیشه بدخلق و تلخ بودند، به قدری تلخ شده که حتی مرگ هم برایم مثل یک خواب شیرین به نظر می‌آید.
ز سوز سینه، گر افتد به دریا راه من صائب
به چشم تشنه ام صحرای بی آب است پنداری
هوش مصنوعی: اگر از شدت سوختن دل به دریا بیفتم، برای من مانند یک صحرا بدون آب است، چون چشمان تشنه‌ام چیزی جز کمبود و خشکی را نمی‌بیند.