غزل شمارهٔ ۶۷۴۲
مرا باغ و بهاری از می گلفام بایستی
به دستی گردن مینا، به دستی جام بایستی
دماغ سیر و دورم نیست چون پیمانه و مینا
مرا در پای خم چون خشت خم آرام بایستی
پریشان می کند آزادی اوراق حواسم را
پر و بال مرا شیرازه ای از دام بایستی
اگر می بود مجنون مرا ذوق نظربازی
مرا هم شوخ چشمی از غزالان رام بایستی
چه ناخوش می گذشت اوقات عمر ما چو بیدردان
اگر وقت خوشی ما را هم از ایام بایستی
برآرد دود روی آتشین از خرمن هستی
مرا راهی به مجمر همچو عود خام بایستی
ز کوه صبر و طاقت ساده می شد وادی امکان
من بی تاب را گر لنگر آرام بایستی
ز دستم رفت چون سررشته آغاز از غفلت
ز آگاهی به کف اندیشه انجام بایستی
ز بدبختی نیم چون لایق بوس و کنار او
مرا دلخوش کنی از نامه و پیغام بایستی
ندیدم از زبان چرب خود، کامی به جز تلخی
مرا هم طالعی از قند چون بادام بایستی
به تنهایی کشم تا چند صائب جام خون بر سر؟
درین وحشت سرا یک رند خون آشام بایستی
غزل شمارهٔ ۶۷۴۱: مرا از عشق داغی بر دل افگار بایستیغزل شمارهٔ ۶۷۴۳: مکن طول امل را پیروی تا پیشوا گردی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرا باغ و بهاری از می گلفام بایستی
به دستی گردن مینا، به دستی جام بایستی
هوش مصنوعی: برای من باید باغی زیبا و بهاری پر از شراب معطر فراهم کنی. یک دست به گردن مینا و دست دیگرم پر از جام باشد.
دماغ سیر و دورم نیست چون پیمانه و مینا
مرا در پای خم چون خشت خم آرام بایستی
هوش مصنوعی: من اکنون در حالتی نیستم که از خودم لذت ببرم، مانند پیمانه و مینا که محتویاتشان را نشان میدهند. من باید در کنار این خم، آرام و ساکت باشم، درست مانند خشتهایی که کنار هم جمع شدهاند.
پریشان می کند آزادی اوراق حواسم را
پر و بال مرا شیرازه ای از دام بایستی
هوش مصنوعی: آزادی باعث آشفتگی افکارم میشود و احساساتم را از هم میپاشد. برای اینکه بتوانم پر و بال بگیرم، باید بنیادی مستحکم و محکم داشته باشم.
اگر می بود مجنون مرا ذوق نظربازی
مرا هم شوخ چشمی از غزالان رام بایستی
هوش مصنوعی: اگر مجنون در کنار من بود، حتماً از تماشای زیباییها لذت میبرد و باید همواره چشمانش را به زیباییهای گوزنهای لطیف و بازیگوش میدوخت.
چه ناخوش می گذشت اوقات عمر ما چو بیدردان
اگر وقت خوشی ما را هم از ایام بایستی
هوش مصنوعی: زندگی ما چقدر تلخ و بیطعم میگذشت، اگر حتی لحظات خوشیامان نیز از روزهای دیگر جدا نبود.
برآرد دود روی آتشین از خرمن هستی
مرا راهی به مجمر همچو عود خام بایستی
هوش مصنوعی: دود ناشی از آتش روح و وجود من، همچون عود خام، به سوی مجمر پر میکشد و نشان میدهد که باید به سوی روشنایی و نور حرکت کنم. این لحظه تأکیدی است بر نیازمندی به سوز و شعلهور شدن در مسیر زندگی.
ز کوه صبر و طاقت ساده می شد وادی امکان
من بی تاب را گر لنگر آرام بایستی
هوش مصنوعی: از کوه صبر و استقامت، دلم آرام میگرفت و راه ممکن برای من که پر از اضطراب بود، هموار میشد، اگر تنها پایگاه آرامش، در جایی ثابت میماند.
ز دستم رفت چون سررشته آغاز از غفلت
ز آگاهی به کف اندیشه انجام بایستی
هوش مصنوعی: چون به دلیل غفلت از آگاهی، رشتهی کار از دستم رفته است، باید با ذهنی آگاه به نتیجهی کار برسم.
ز بدبختی نیم چون لایق بوس و کنار او
مرا دلخوش کنی از نامه و پیغام بایستی
هوش مصنوعی: به خاطر بدبختیام، نمیتوانم به اندازهای که مورد انتظار است به او توجه کنم و برای خوشحال شدن از نامه و پیغامهایش شایستگی ندارم.
ندیدم از زبان چرب خود، کامی به جز تلخی
مرا هم طالعی از قند چون بادام بایستی
هوش مصنوعی: من هیچ چیزی جز تلخی از زبان شیرین دیگران نداشتم، و از قند مانند بادام، بهرهای نمیبرم.
به تنهایی کشم تا چند صائب جام خون بر سر؟
درین وحشت سرا یک رند خون آشام بایستی
هوش مصنوعی: تنهایی را تا کی باید تحمل کنم، زمانی که در این مکان تاریک و پر از ترس، یک شخص شجاع و بیباک که مانند خون آشام است، باید وجود داشته باشد؟