گنجور

غزل شمارهٔ ۶۷۲۷

در عمارت زندگانی چند باطل می‌کنی؟
رفته‌ای از کار تا سامان منزل می‌کنی
عاقبت این خانه‌ها ماتم‌سرایی می‌شود
زعفران گر جای برگ کاه در گل می‌کنی
دادخواهی می‌شود فردای محشر پیش حق
هر نفس کز زندگانی صرف باطل می‌کنی
نیست از صید تو غافل یک نفس صیاد مرگ
گرچه خود را از اجل دانسته غافل می‌کنی
در بهار حشر خواهد از زمین سر برزدن
از بد و از نیک هر تخمی که در گل می‌کنی
می‌کشی دست نوازش سال‌ها بر دوش خویش
پاره نانی اگر در کار سایل می‌کنی
عارفان در انجمن خلوت کنند از خلق و تو
خلوت خود را ز فکر پوچ محفل می‌کنی
راه‌پیمایان دو منزل را یکی سازند و تو
تا به منزل می‌رسی ده جایْ منزل می‌کنی
پشت بر ساحل بود دریانوردان را و تو
همچو خار و خس تلاش قرب ساحل می‌کنی
می‌شود اسباب حسرت وقت رفتن زین جهان
هرچه غیر از درد و داغ عشق حاصل می‌کنی
با تو سنگین‌پای، چون رهبر تواند ساختن؟
سیل را از بس گران‌جانی تو کاهل می‌کنی
عاشق سیم و زری چندان که خون خویش را
بر امید خون‌بها در کار قاتل می‌کنی!
تا نگردیده است گرد کاروان غایب ز چشم
پای نِهْ در راهْ صائب چند دل‌دل می‌کنی؟

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در عمارت زندگانی چند باطل می‌کنی؟
رفته‌ای از کار تا سامان منزل می‌کنی
هوش مصنوعی: در زندگی چقدر وقت خود را بی‌فایده سپری می‌کنی؟ آیا فقط برای بهبود اوضاع و شرایط خود اقدام می‌کنی؟
عاقبت این خانه‌ها ماتم‌سرایی می‌شود
زعفران گر جای برگ کاه در گل می‌کنی
هوش مصنوعی: در نهایت، این خانه‌ها به مکانی برای سوگواری تبدیل می‌شوند، زمانی که زعفران را به جای برگه‌های کاه در گل می‌گذاری.
دادخواهی می‌شود فردای محشر پیش حق
هر نفس کز زندگانی صرف باطل می‌کنی
هوش مصنوعی: در روز قیامت، هر فردی باید جوابگوی اعمال خود باشد و در برابر خداوند از هر لحظه‌ای که در زندگی‌اش به بطالت گذرانده است، شکایت خواهد کرد.
نیست از صید تو غافل یک نفس صیاد مرگ
گرچه خود را از اجل دانسته غافل می‌کنی
هوش مصنوعی: هرگز از دستگیری تو غافل نیست، حتی برای یک لحظه. حتی اگر بخواهد فکر کند که از چنگال مرگ آزاد است، در واقع خود را در غفلت قرار می‌دهد.
در بهار حشر خواهد از زمین سر برزدن
از بد و از نیک هر تخمی که در گل می‌کنی
هوش مصنوعی: در بهار قیامت، هر تخم یا نتیجه‌ای که در زمین بکاریم، چه خوب و چه بد، از خاک بیرون خواهد آمد.
می‌کشی دست نوازش سال‌ها بر دوش خویش
پاره نانی اگر در کار سایل می‌کنی
هوش مصنوعی: سالیان طولانی به خودت محبت کرده‌ای و اگر هم درخواستی داری، با مهربانی برخورد می‌کنی.
عارفان در انجمن خلوت کنند از خلق و تو
خلوت خود را ز فکر پوچ محفل می‌کنی
هوش مصنوعی: عارفان در مکانی دور از دیگران به تفکر و درون‌نگری می‌پردازند، اما تو به جای درون‌نگری، با افکار بی‌خود خود را مشغول می‌کنی.
راه‌پیمایان دو منزل را یکی سازند و تو
تا به منزل می‌رسی ده جایْ منزل می‌کنی
هوش مصنوعی: پیمایندگان در سفرهای طولانی، دو مرحله را به یکدیگر متصل می‌کنند و تو در مسیرت، در هر مرحله ده بار توقف می‌کنی تا به مقصد برسی.
پشت بر ساحل بود دریانوردان را و تو
همچو خار و خس تلاش قرب ساحل می‌کنی
هوش مصنوعی: دریانوردان به دور از ساحل هستند و تو مثل گیاهان بی‌ارزش، بی‌ثمر و بی‌فایده در تلاش برای نزدیک شدن به ساحل هستی.
می‌شود اسباب حسرت وقت رفتن زین جهان
هرچه غیر از درد و داغ عشق حاصل می‌کنی
هوش مصنوعی: هرچه در این دنیا به دست می‌آوری، جز درد و غم عشق، وقتی که از این جهان می‌روی، باعث حسرتت می‌شود.
با تو سنگین‌پای، چون رهبر تواند ساختن؟
سیل را از بس گران‌جانی تو کاهل می‌کنی
هوش مصنوعی: چطور می‌توان با تو که سنگینی و قدرت داری، مسیر را هموار کرد؟ تو به خاطر سنگینی‌ات، حتی سیل را نیز تنبل و بی‌حرکت می‌کنی.
عاشق سیم و زری چندان که خون خویش را
بر امید خون‌بها در کار قاتل می‌کنی!
هوش مصنوعی: تو آن‌چنان به طلا و جواهر عشق ورزیده‌ای که حتی خون خود را به امید گرفتن خون‌بها در دست قاتل قرار می‌دهی!
تا نگردیده است گرد کاروان غایب ز چشم
پای نِهْ در راهْ صائب چند دل‌دل می‌کنی؟
هوش مصنوعی: تا زمانی که گرد و غبار کاروانی که از دید پنهان شده، نرفته، آرام بگیر و در راه فکر نکن که چند بار دلت برای آن دلتنگی می‌کند؟