غزل شمارهٔ ۶۷۲۸
من به حال مرگ و تو درمان دشمن می کنی
این ستم ها چیست ای بی درد بر من می کنی؟
بد نکردم چون تویی را برگزیدم از جهان
خاک عالم را چرا در دیده من می کنی؟
می توان دل را به اندک روی گرمی زنده داشت
آتش ما را چرا محتاج دامن می کنی؟
نیستی گردون، ولی بر عادت گردون تو هم
می کشی آخر چراغی را که روشن می کنی
گرم می پرسی مرا بهر فریب دیگران
در لباس دوستداران کار دشمن می کنی
نیست با سنگین دلان هرگز سر و کاری ترا
خنده بر سرگشتگی های فلاخن می کنی
غزل شمارهٔ ۶۷۲۷: در عمارت زندگانی چند باطل میکنی؟غزل شمارهٔ ۶۷۲۹: پشت پا زن بر دو عالم تا فلک پیما شوی
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
من به حال مرگ و تو درمان دشمن می کنی
این ستم ها چیست ای بی درد بر من می کنی؟
هوش مصنوعی: من در وضعیت ناگواری به سر میبرم و تو به جای کمک، تنها به افزایش رنجهایم ادامه میدهی. این رفتار بیرحمانه و بیتفاوتی تو نسبت به درد و رنج من چیست؟
بد نکردم چون تویی را برگزیدم از جهان
خاک عالم را چرا در دیده من می کنی؟
هوش مصنوعی: من بد نکردم، چون تو را از میان این دنیای خاکی انتخاب کردهام. حالا چرا باید تو در نظر من اینگونه بیارزش شوی؟
می توان دل را به اندک روی گرمی زنده داشت
آتش ما را چرا محتاج دامن می کنی؟
هوش مصنوعی: اگرچه دل میتواند با یک نگاه گرم زنده بماند، اما چرا آتش ما را به دامن کسی نیازمند میکنی؟
نیستی گردون، ولی بر عادت گردون تو هم
می کشی آخر چراغی را که روشن می کنی
هوش مصنوعی: اگرچه تو وجود نداری و به نوعی غیابی، اما باز هم بر اساس عادت خود، در این دنیا مانند گردون عمل می کنی و در نهایت، بر اثر تلاشهایت، نوری را که روشن کردهای، خاموش میکنی.
گرم می پرسی مرا بهر فریب دیگران
در لباس دوستداران کار دشمن می کنی
هوش مصنوعی: اگر با من صحبت میکنی تا دیگران را فریب بدهی، در واقع در لباس دوستان، کار دشمنی انجام میدهی.
نیست با سنگین دلان هرگز سر و کاری ترا
خنده بر سرگشتگی های فلاخن می کنی
هوش مصنوعی: با افرادی که دل سنگین دارند، هیچ ارتباطی نخواهی داشت. تو نمیخندی و نمیگردی در اضطرابها و بیقراریهای آنها.