گنجور

غزل شمارهٔ ۶۷۱۹

برد شبنم را برون از باغ، چشم روشنی
با دل روشن تو محو آب و رنگ گلشنی
طور از برق تجلی شهر پرواز یافت
از گرانجانی تو پا بر جا چو کوه آهنی
تلخ می شد زندگی از نوحه دلمردگان
مرده دل را اگر می بود رسم شیونی
بی دل بینا فزاید پرده ای بر غفلتت
با مه کنعان اگر در زیر یک پیراهنی
غنچه با دست نگارین پوست را بر تن شکافت
تو ز سستی همچنان زندانی پیراهنی
گر نمی سازی خراب این خانه را چون عاشقان
باز کن چون عاقلان از چشم عبرت روزنی
وادی خونخوار سودا را چو مجنون دیده ام
جز دهان شیر در وی نیست دیگر مائمنی
حسن عالمسوز را مشاطه ای در کار نیست
می زند هر برگ گل بر آتش گل دامنی
گر نداری گوشه ای صائب در اقلیم رضا
از تو باشد گر همه روی زمین، بی مائمنی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برد شبنم را برون از باغ، چشم روشنی
با دل روشن تو محو آب و رنگ گلشنی
هوش مصنوعی: شبنم را از باغ بیرون آورده‌اند و این برای کسی که دلش روشن است، خوشایند و مفرح است، زیرا او در زیبایی و رنگ‌های گل‌ها غرق شده است.
طور از برق تجلی شهر پرواز یافت
از گرانجانی تو پا بر جا چو کوه آهنی
هوش مصنوعی: کوه طور به خاطر نور و روشنایی که بر آن تابیده، به پروازی بلند و آزاد دست یافته است، در حالی که تو با استقامت و ثباتی که همچون کوه آهنی داری، محکم و استوار باقی مانده‌ای.
تلخ می شد زندگی از نوحه دلمردگان
مرده دل را اگر می بود رسم شیونی
هوش مصنوعی: اگر فرهنگ و عادتی در جامعه وجود داشت که مردم به خاطر مرگ مردگان به شیون و زاری بپردازند، زندگی می‌توانست بسیار تلخ و دشوار شود، زیرا این نوحه و اندوه به دل‌های مرده و ناامید عمق بیشتری می‌بخشید.
بی دل بینا فزاید پرده ای بر غفلتت
با مه کنعان اگر در زیر یک پیراهنی
هوش مصنوعی: اگر دل روشن و آگاه داشته باشی، پرده‌ای بر نادانی‌ات می‌افتد، چون با زیبایی یک معشوق که در زیر یک لباس پنهان است، روبرو می‌شوی.
غنچه با دست نگارین پوست را بر تن شکافت
تو ز سستی همچنان زندانی پیراهنی
هوش مصنوعی: غنچه با دستانی زیبا پوست خود را پاره کرده و از آن بیرون آمده است، اما تو هنوز به خاطر سستی و ضعف، در پیراهن خود زندانی هستی.
گر نمی سازی خراب این خانه را چون عاشقان
باز کن چون عاقلان از چشم عبرت روزنی
هوش مصنوعی: اگر نمی‌خواهی این خانه را مانند عاشقان ویران کنی، پس به عقل خود نگاه کن و از عبرت دیدگاهت، راهی پیدا کن.
وادی خونخوار سودا را چو مجنون دیده ام
جز دهان شیر در وی نیست دیگر مائمنی
هوش مصنوعی: در جایی که آشفته و خطرناک است، فقط چهره‌ای از زندگی و زیبایی وجود دارد که مانند دهن شیر، نشان‌دهنده‌ی خطر و قدرت است و به هیچ چیز دیگری نمی‌توان امید بست.
حسن عالمسوز را مشاطه ای در کار نیست
می زند هر برگ گل بر آتش گل دامنی
هوش مصنوعی: زیبایی بی‌نظیر و سوزان او نیازی به آرایش و تزیین ندارد، چرا که هر شکوفه‌ای که به آتش می‌افتد، مانند دامن او در حال شعله‌ور شدن است.
گر نداری گوشه ای صائب در اقلیم رضا
از تو باشد گر همه روی زمین، بی مائمنی
هوش مصنوعی: اگر در دنیای دلخواه و آسایش، جایی نداشته باشی، حتی اگر در تمام دنیا هم باشی، اما بی‌مأمن و بی‌پناهی، همه‌چیز از تو دور خواهد بود.

حاشیه ها

1394/04/22 13:06
علی رحمتی

دربیت دوم به جای شهرت ،شهرآمده درواقع اصل بیتبصورت زیربایدباشد:
طورازبرق تجلی شهرت پروازیافت

1394/04/22 13:06
علی رحمتی

بیت دوم بایدبه صورت زیرباشد:
طورازبرق تجلی شهرت پروازیافت