غزل شمارهٔ ۶۷۱۵
گر به کار خویشتن چون شمع بینا بودمی
زیر تیغ محفل آرا پای بر جا بودمی
اختیاری نیست سیر من ز دریا چون گهر
گر به دست من بدی در قعر دریا بودمی
باده تلخ مرا می بود اگر حب وطن
کی چنین آسوده در زندان مینا بودمی؟
سوختم در قید هستی، کاش در زندان خاک
این که در بند خودم در بند اعدا بودمی
صاف اگر می بود با این خوشگواری خون من
رزق آن لبهای میگون همچو صهبا بودمی
گر نمی شد دام راهم رشته طول امل
همچو سوزن در گریبان مسیحا بودمی
گر نمی زد راه مجنون مرا تدبیر عقل
با غزالان همسفر در کوه و صحرا بودمی
محو می کردم اگر از دل غبار جسم را
کی چنین در آب و در آیینه پیدا بودمی؟
بی سر و پایی فلک را حلقه آن در نمود
کاش من هم همچو گردون بی سر و پا بودمی
رفته ام بیرون ز خویش و در حجابم همچنان
نیستم باری چو اینجا کاش آنجا بودمی
روز نمی گرداند صائب از من آن آیینه رو
از صفای دل اگر آیینه سیما بودمی
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر به کار خویشتن چون شمع بینا بودمی
زیر تیغ محفل آرا پای بر جا بودمی
هوش مصنوعی: اگر در کار خود مانند شمعی که روشن است میبودم و در زیر فشار جمعیت محکم و استوار باقی میماندم، به خوبی میتوانستم وضعیتی بهتر را تجربه کنم.
اختیاری نیست سیر من ز دریا چون گهر
گر به دست من بدی در قعر دریا بودمی
هوش مصنوعی: من در حرکت و سرنوشت خود، اختیاری ندارم و مانند گوهری از دریا هستم. اگر اختیار داشتم و چیزی به دستم میدادند، در عمق دریا زندگی میکردم.
باده تلخ مرا می بود اگر حب وطن
کی چنین آسوده در زندان مینا بودمی؟
هوش مصنوعی: اگر عشق به وطن براستی در وجودم بود، باده تلخ برایم سختتر میبود و نمیتوانستم اینگونه راحت در زندان مینا زندگی کنم.
سوختم در قید هستی، کاش در زندان خاک
این که در بند خودم در بند اعدا بودمی
هوش مصنوعی: من در دورانی از زندگیام آتش گرفتهام و آرزو میکنم که ای کاش در گودالی از خاک قرار داشتم، به جای آنکه در بند مشکلات و دردهای خودم گرفتار باشم.
صاف اگر می بود با این خوشگواری خون من
رزق آن لبهای میگون همچو صهبا بودمی
هوش مصنوعی: اگر قلبم به راحتی و صاف بود و از درد و رنج خالی میماند، آن زمان شیرینی کلام و زیبایی لبهای کسی که دوستش دارم، میتوانستند برای من لذتی شبیه به شراب به ارمغان بیاورند.
گر نمی شد دام راهم رشته طول امل
همچو سوزن در گریبان مسیحا بودمی
هوش مصنوعی: اگر دام زندگیام به شدت طولانی نمیشد، مانند سوزنی در گریبان مسیحا میبودم.
گر نمی زد راه مجنون مرا تدبیر عقل
با غزالان همسفر در کوه و صحرا بودمی
هوش مصنوعی: اگر عشق دیوانهام نمیکرد، میتوانستم با عقل و تدبیر خود همچون غزالان در کوه و دشت سفر کنم.
محو می کردم اگر از دل غبار جسم را
کی چنین در آب و در آیینه پیدا بودمی؟
هوش مصنوعی: اگر بتوانستم دلی را که در آن غبار جسمانی نشسته است پاک کنم، هرگز نمیتوانستم به وضوح آن را در آب و آیینه ببینم.
بی سر و پایی فلک را حلقه آن در نمود
کاش من هم همچو گردون بی سر و پا بودمی
هوش مصنوعی: فلک بدون سر و پا، دایرهای را ایجاد کرده که بیانگر وضعیت ناقص و ناپایدار اوست. کاش من هم مانند آسمان، بیسر و پا بودم و از مشکلات و دغدغهها آزاد بودم.
رفته ام بیرون ز خویش و در حجابم همچنان
نیستم باری چو اینجا کاش آنجا بودمی
هوش مصنوعی: من از خودم دور شدهام و در حجاب و پردهای قرار دارم. در این حالت، آرزو میکنم که ای کاش در جایی دیگر بودم.
روز نمی گرداند صائب از من آن آیینه رو
از صفای دل اگر آیینه سیما بودمی
هوش مصنوعی: اگر دل من پاک و زلال بود، چهرهام هم مانند آن آیینهای میشد که روزها را بازتاب میدهد. اما چون چنین نیست، روزگار نمیتواند چهرهام را از من برگرداند.
حاشیه ها
1393/08/07 23:11
محمدرضا
در بیت آخر، به نظر می آید که "رو نمی گرداند" صحیح است.