گنجور

غزل شمارهٔ ۶۷۱۲

قطره ای از قلزم توحید باشد هر دلی
دست رد بر هیچ مخلوقی منه گر واصلی
گرد هستی در سفر دارد ترا چون گردباد
هر کجا این گرد بنشیند ز پا، در منزلی
می گشاید عقده فولاد را آتش چو موم
عشق عالمسوز را یاد آر در هر مشکلی
تا درین وحدت سرا خود را جدا دانی ز خلق
در حساب دفتر ایجاد فرد باطلی
کشتیی را یک معلم بس بود بهر نجات
چرخ از پا درنیاید تا بود صاحبدلی
بر گرانان مشکل است از بحر بیرون آمدن
ورنه خس از هر کف بی مغز دارد ساحلی
سالها باید درین وادی ز خود وحشی شدن
تا به سر وقت تو آید همچو مجنون محملی
باربرداری است بهر توشه فردای تو
مغتنم دان چون به درگاه تو آید سایلی
گرچه با هر کس کنی نیکی، نمی بینی زیان
سعی کن زنهار پیدا کن زمین قابلی
حفظ کن تا می توانی آبروی خویش را
گر ز کشت زندگی داری امید حاصلی
هست در دنبال هم پست و بلند روزگار
سر به جای پا گذاری گرچه شمع محفلی
بیشتر از طول خواهد بود عرض راه تو
این چنین کز مستی غفلت به هر سو مایلی
نوبهار زندگی در خواب غفلت صرف شد
از مآل خویشتن صائب چه چندین غافلی؟

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قطره ای از قلزم توحید باشد هر دلی
دست رد بر هیچ مخلوقی منه گر واصلی
هوش مصنوعی: هر دلی که به معانی توحید آشنا باشد، همچون قطره‌ای از دریای بی‌پایان ایمان است. او نباید به هیچ مخلوقی پشت کند و یا نسبت به هیچ‌کس بی‌اعتنایی کند، اگر که به درستی به اصل خود پی‌برده باشد.
گرد هستی در سفر دارد ترا چون گردباد
هر کجا این گرد بنشیند ز پا، در منزلی
هوش مصنوعی: هستی مانند گردبادی است که تو را در سفر می‌برد و هر جا که این گرد بنشیند، تو را از پا درمی‌آورد و در آنجا منزل می‌کنی.
می گشاید عقده فولاد را آتش چو موم
عشق عالمسوز را یاد آر در هر مشکلی
هوش مصنوعی: آتش عشق می‌تواند قفل و گره‌های سخت را باز کند و به ما یادآوری کند که در هر مشکلی، عشق و احساسات عمیق می‌توانند ما را یاری دهند و به ما کمک کنند تا بر مشکلات فائق آییم.
تا درین وحدت سرا خود را جدا دانی ز خلق
در حساب دفتر ایجاد فرد باطلی
هوش مصنوعی: تا زمانی که در این اتحاد بزرگ، خود را از مخلوقات جدا تصور کنی، در محاسبه و ثبت وجود، به اشتباه می‌افتی.
کشتیی را یک معلم بس بود بهر نجات
چرخ از پا درنیاید تا بود صاحبدلی
هوش مصنوعی: یک معلم کافی است تا کشتی‌ای را نجات دهد؛ اما تا زمانی که فردی با دل و ایمان در میان نباشد، چرخ زندگی از حرکت بازنمی‌ایستد.
بر گرانان مشکل است از بحر بیرون آمدن
ورنه خس از هر کف بی مغز دارد ساحلی
هوش مصنوعی: سخت است که افراد توانمند از دریا بیرون بیایند، در حالی که هر خس و چمنی بدون فکر و تدبیر می‌تواند به ساحل برسد.
سالها باید درین وادی ز خود وحشی شدن
تا به سر وقت تو آید همچو مجنون محملی
هوش مصنوعی: انسان باید سال‌ها در این مسیر تلاش کند و از خود غافل باشد تا به محبوب واقعی‌اش برسد، همچون مجنونی که در جستجوی لیلی به شدت مشتاق و دلسوخته است.
باربرداری است بهر توشه فردای تو
مغتنم دان چون به درگاه تو آید سایلی
هوش مصنوعی: برای فردای خود، هر کمکی که به دست می‌آوری را ارزشمند بدان، زیرا وقتی کسی به درگاه تو مراجعه کند، این کمک‌ها اهمیت زیادی خواهند داشت.
گرچه با هر کس کنی نیکی، نمی بینی زیان
سعی کن زنهار پیدا کن زمین قابلی
هوش مصنوعی: هر چند که با دیگران خوبی کنی و انتظار بدی نداشته باشی، اما ممکن است از این کار آسیب ببینی. بنابراین تلاش کن تا فردی را پیدا کنی که شایسته و قابل اعتماد باشد.
حفظ کن تا می توانی آبروی خویش را
گر ز کشت زندگی داری امید حاصلی
هوش مصنوعی: تا جایی که می‌توانی آبرو و شخصیت خود را حفظ کن، زیرا اگر می‌خواهی از زندگی‌ات بهره‌وری داشته باشی، باید به احترام و اعتبار خود اهمیت بدهی.
هست در دنبال هم پست و بلند روزگار
سر به جای پا گذاری گرچه شمع محفلی
هوش مصنوعی: در زندگی همواره فراز و نشیب‌هایی وجود دارد. اگرچه ممکن است در یک جمع یا محفل درخشان باشیم، باید توجه کنیم که شرایط و اوضاع همیشه ثابت نیستند.
بیشتر از طول خواهد بود عرض راه تو
این چنین کز مستی غفلت به هر سو مایلی
هوش مصنوعی: عرض مسیر تو بیشتر از طول آن خواهد بود، چرا که از شدت مستی و غفلت در هر جا تمایل داری.
نوبهار زندگی در خواب غفلت صرف شد
از مآل خویشتن صائب چه چندین غافلی؟
هوش مصنوعی: زندگی مانند بهاری است که در حال خواب و غفلت گذرانده می‌شود. صائب، با اشاره به عواقب این غفلت، از افرادی که همیشه در خواب هستند می‌پرسد چرا اینقدر بی‌خبرند؟