گنجور

غزل شمارهٔ ۶۷۱۱

شب که مغزم را به جوش آورد شور بلبلی
بود دامان دگر بر آتش من هر گلی
چشم عبرت بین نداری، ورنه هر شاخ گلی
محضر آمادای باشد به خون بلبلی
نیست بی خون جگر در گلشن عالم گلی
هست هر شاخ گلی محضر به خون بلبلی
یادم آمد طره مشکین آن رعناغزال
هر کجا بر شاخ گل پیچیده دیدم سنبلی
نیست ممکن خنده بر روز سیاه من کند
در قفای هر که افتاده است مشکین کاکلی
زینهار از لاله رخساران به دیدن صلح کن
کز نچیدن می توان یک عمر گل چید از گلی
قامت خم گشته می گفتم حصار من شود
شد گذار کاروان درد و محنت را پلی
دست و دامان تهی رفتم برون صائب ز باغ
بس که مغزم را به جوش آورد شور بلبلی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شب که مغزم را به جوش آورد شور بلبلی
بود دامان دگر بر آتش من هر گلی
هوش مصنوعی: شب که افکارم را به تلاطم انداخت، آنچه به ذهنم آمد شوری شبیه آواز بلبل بود. در این حال، هر گلی که به یادم می‌آمد، به آتش درونم افزوده می‌شد.
چشم عبرت بین نداری، ورنه هر شاخ گلی
محضر آمادای باشد به خون بلبلی
هوش مصنوعی: اگر چشمانی برای دیدن عبرت و پندهای زندگی داشته باشی، خواهی دید که هر گلی که می‌روید، در واقع نشانه‌ای از درد و رنج بلبلی است که جانش به خاطر آن گل فدای می‌شود.
نیست بی خون جگر در گلشن عالم گلی
هست هر شاخ گلی محضر به خون بلبلی
هوش مصنوعی: در عالم وجود، هیچ گل زیبایی بدون درد و رنج نمی‌روید. هر شاخه گلی که رازی را در دل دارد، حاصل ناله‌ها و خون دل بلبلان است.
یادم آمد طره مشکین آن رعناغزال
هر کجا بر شاخ گل پیچیده دیدم سنبلی
هوش مصنوعی: یاد آن موهای سیاه و زیبای او افتادم که مانند غزالی رعنایی هر جا که به شاخه‌های گل پیچیده، سنبله‌ای دیده‌ام.
نیست ممکن خنده بر روز سیاه من کند
در قفای هر که افتاده است مشکین کاکلی
هوش مصنوعی: خنده بر روزهای تاریک من هیچ ممکن نیست، زیرا در پس هر کسی که با موهای مشکی و زیبا افتاده است، همیشه چیزی پنهان است.
زینهار از لاله رخساران به دیدن صلح کن
کز نچیدن می توان یک عمر گل چید از گلی
هوش مصنوعی: حواست به زیبایی‌های ظاهری باشد و سعی کن با آن‌ها صلح کنی، زیرا از یک گل چیده شده می‌توان در طول عمر لذت برد.
قامت خم گشته می گفتم حصار من شود
شد گذار کاروان درد و محنت را پلی
هوش مصنوعی: قامت من خم شده و می‌گفتم که این خمیدگی، مانع من می‌شود؛ اما در واقع، تبدیل به پلی شد که کاروانی از درد و رنج را عبور می‌دهد.
دست و دامان تهی رفتم برون صائب ز باغ
بس که مغزم را به جوش آورد شور بلبلی
هوش مصنوعی: با دستانی خالی از باغ بیرون رفتم، زیرا صدای بلبل آن‌قدر مرا به هیجان آورد که فکر و ذهنم به شدت فعال شد.