گنجور

غزل شمارهٔ ۶۷۰۷

خط حجاب آن رخ گلرنگ شد یکبارگی
دستگاه بوسه ما تنگ شد یکبارگی
چین ابرو کرد شمشیر تغافل در نیام
چشم جادو تایب از نیرنگ شد یکبارگی
خط ظالم بس که لعل آبدارش را مکید
در نظرها خشکتر از سنگ شد یکبارگی
روی چون آیینه او از غبار خط سبز
بر دل روشن، گران چون زنگ شد یکبارگی
صفحه رویی که مد زلف بر وی بار بود
تخته مشق خط شبرنگ شد یکبارگی
چون شرر از شوخ چشمی های خط سنگدل
شوخی حسنش نهان در سنگ شد یکبارگی
شد دراز از خط مشکین دست تاراج خزان
شاخ گل عریان ز آب و رنگ شد یکبارگی
خط کشید از دست من سررشته آن زلف را
طالع ناساز بی آهنگ شد یکبارگی
زین ستم کز خط به حسن او رسید، از سر مرا
عقل و هوش و دانش و فرهنگ شد یکبارگی
یک دم از سرگشتگی یک جا نمی گیرد قرار
با فلاخن زلف او همسنگ شد یکبارگی
سبزه بیگانه خط باغ را تسخیر کرد
غنچه خندان او دلتنگ شد یکبارگی
روی چون خوشید او صائب ز آه و دود خط
با سیه روزان خود همرنگ شد یکبارگی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خط حجاب آن رخ گلرنگ شد یکبارگی
دستگاه بوسه ما تنگ شد یکبارگی
هوش مصنوعی: ناگهان خط حجاب آن چهره زیبا به طور ناگهانی نمایان شد و در این لحظه، امکان بوسه ما محدود و سخت گردید.
چین ابرو کرد شمشیر تغافل در نیام
چشم جادو تایب از نیرنگ شد یکبارگی
هوش مصنوعی: چین ابرو اشاره به زیبایی و فریبندگی دارد و می‌تواند به طرز خاصی توجه و چشم‌ها را جلب کند. شمشیر تغافل به معنای نادیده گرفتن و بی‌تفاوتی است که این بی‌توجهی شاید در حقیقت یک نوع دقت و تمرکز بر نقاط قوت یا جذابیت است. در نهایت، تمام این موارد به یک حس شگفتی و جادویی اشاره دارد که به یکباره و به طور ناگهانی رخ می‌دهد و فرد را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
خط ظالم بس که لعل آبدارش را مکید
در نظرها خشکتر از سنگ شد یکبارگی
هوش مصنوعی: خط ستمگر به قدری از زیبایی لبان آن شخص لذت برده و آن را مکید که در نظر مردم، لبان او به یکباره خشک و زبر مانند سنگ شد.
روی چون آیینه او از غبار خط سبز
بر دل روشن، گران چون زنگ شد یکبارگی
هوش مصنوعی: چهره‌اش مانند آیینه است و از غبار سبز خطی بر دل روشنی می‌افزاید، اما وقتی که به یکباره غمگین می‌شود، سنگینی را به وجود می‌آورد.
صفحه رویی که مد زلف بر وی بار بود
تخته مشق خط شبرنگ شد یکبارگی
هوش مصنوعی: صفحهٔ سفیدی که موهای بلند و زیبا بر آن بود، ناگهان به تخته‌ای برای نوشتن خط خوش تبدیل شد.
چون شرر از شوخ چشمی های خط سنگدل
شوخی حسنش نهان در سنگ شد یکبارگی
هوش مصنوعی: چشم‌های بازیگوش و دلربای محبوب، مانند شعله‌ای سوزان است که زیبایی‌اش به طور ناگهانی در دل سنگی پنهان شده است.
شد دراز از خط مشکین دست تاراج خزان
شاخ گل عریان ز آب و رنگ شد یکبارگی
هوش مصنوعی: دست سرقت خزان باعث شد که شاخ گل عریان و بی‌پوشش شود و رنگ و روی آن به یکباره محو گردد.
خط کشید از دست من سررشته آن زلف را
طالع ناساز بی آهنگ شد یکبارگی
هوش مصنوعی: موهای آن معشوق، از دست من خارج شد و دیگر نتوانستم آن را در دستم نگه‌دارم. مقدر من به طوری رقم خورده که ناگهان زندگی‌ام بی‌نسیم و بی‌صدا شده است.
زین ستم کز خط به حسن او رسید، از سر مرا
عقل و هوش و دانش و فرهنگ شد یکبارگی
هوش مصنوعی: از آن ظلمی که زیبایی او بر من تحمیل کرده، به یکباره همهٔ عقل، هوش، دانش و فرهنگ من از بین رفت.
یک دم از سرگشتگی یک جا نمی گیرد قرار
با فلاخن زلف او همسنگ شد یکبارگی
هوش مصنوعی: مدتی نمی‌توانم از گیجی و سردرگمی آرام بگیرم. موهای او به قدری دل‌فریب و جذاب هستند که به‌طور ناگهانی گویی جاذبه‌ای خاص دارند.
سبزه بیگانه خط باغ را تسخیر کرد
غنچه خندان او دلتنگ شد یکبارگی
هوش مصنوعی: سبزه‌ای که از جای دیگری آمده بود، فضای باغ را تحت‌الشعاع قرار داد و غنچه‌ای که همیشه خندان بود، ناگهان احساس ناراحتی کرد.
روی چون خوشید او صائب ز آه و دود خط
با سیه روزان خود همرنگ شد یکبارگی
هوش مصنوعی: او چهره‌ای زیبا و درخشان دارد، اما به خاطر غم و دشواری‌هایی که کشیده، حسی شبیه به روزهای تاریک و سخت دیگران پیدا کرده است.