غزل شمارهٔ ۶۷۰۶
چاره از من می کند پرهیز از بیچارگی
غم به گرد من نمی گردد ز بی غمخوارگی
چاره این چاره جویان را مکرر کرده ام
امتحان از دردمندی ها همان بیچارگی
نیستم بر خاطر صحرا گران چون گردباد
کرده ام تا راست قامت، می برم آوارگی
گر نمی آری چراغی آه سردی هم بس است
پا مکش ای سنگدل از خاک ما یکبارگی
چاک تهمت بود اگر بر جامه یوسف گران
عاقبت شد شهپر پرواز کنعان، پارگی
ما عبث در زلف او دل بر اقامت بسته ایم
حاصل سنگ از فلاخن نیست جز آوارگی
روزی روشندلان دل خوردن است از آسمان
قسمت اخگر ز خاکستر بود دلخوارگی
عیبها را کیمیای فقر می سازد هنر
بر لباس تنگدستان پینه نبود پارگی
داشت صائب چاره جویی دربدر دایم مرا
پشت بر دیوار راحت دادم از بیچارگی
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چاره از من می کند پرهیز از بیچارگی
غم به گرد من نمی گردد ز بی غمخوارگی
هوش مصنوعی: برای رهایی از درد و رنج، باید از وضعیت نابسامان و بیکسی دوری کرد؛ زیرا غم و ناراحتی به دور من نمیچرخد وقتی که کسی را در کنار خود دارم که از من حمایت میکند.
چاره این چاره جویان را مکرر کرده ام
امتحان از دردمندی ها همان بیچارگی
هوش مصنوعی: من بارها راهحلها را برای کسانی که در جستوجوی چاره هستند امتحان کردهام و در این فرآیند، دردها و رنجهای خود را احساس کردهام.
نیستم بر خاطر صحرا گران چون گردباد
کرده ام تا راست قامت، می برم آوارگی
هوش مصنوعی: من در دل صحرا احساس سنگینی نمیکنم، چون مانند گردباد به راه خود ادامه میدهم و با قامت راست، آوارگی را تحمل میکنم.
گر نمی آری چراغی آه سردی هم بس است
پا مکش ای سنگدل از خاک ما یکبارگی
هوش مصنوعی: اگر نمیتوانی روشنیای بیاوری، حداقل با آهی سرد ما را رها کن. ای سنگدل، از خاک ما به یکباره دور نشو.
چاک تهمت بود اگر بر جامه یوسف گران
عاقبت شد شهپر پرواز کنعان، پارگی
هوش مصنوعی: اگر بر روی لباس یوسف که زیباییاش زبانزد بود، تهمت و عیبهای فراوانی میزدند، در نهایت این عیبها موجب شد که او به مقام و مرتبهای بلند برسد و بتواند بالهای پرواز و اوجگیری را پیدا کند.
ما عبث در زلف او دل بر اقامت بسته ایم
حاصل سنگ از فلاخن نیست جز آوارگی
هوش مصنوعی: ما بیدلیل در زلف او دل بستهایم؛ نتیجهی سنگ از پرتاپ کردن تنها آوارگی است.
روزی روشندلان دل خوردن است از آسمان
قسمت اخگر ز خاکستر بود دلخوارگی
هوش مصنوعی: روزی خیال روشندلان به دلخوری و ناراحتی تبدیل میشود، گویی از آسمان، بخشی از آتش زندگی آنها به خاکستر تبدیل شده است و این وضعیت برایشان ناگوار است.
عیبها را کیمیای فقر می سازد هنر
بر لباس تنگدستان پینه نبود پارگی
هوش مصنوعی: فقر عیوب را به نقرهای تبدیل میکند و هنر کسانی که در تنگدستی زندگی میکنند، میتواند نقصهای ظاهری را پوشش دهد.
داشت صائب چاره جویی دربدر دایم مرا
پشت بر دیوار راحت دادم از بیچارگی
هوش مصنوعی: صائب به دنبال راه حلی بود، اما در این مسیر دائماً در حال سرگردانی بود. او در اثنای تلاشهایش، به ناچار به دیوار تکیه کرده و از ناتوانی خود به آرامش رسید.