گنجور

غزل شمارهٔ ۶۶۸۷

گرچه در سیر بهشتم از گل روی کسی
دوزخی در هر بن مو دارم از خوی کسی
می نهد زنجیر بر گردن صبا را نکهتش
اینقدر پیچیدگی بوده است با بوی کسی؟
من که شکر را به تلخی می چشیدم، این زمان
می خورم صد کاسه زهر از چشم جادوی کسی
من که راز آفرینش مو به مو دانسته ام
مانده ام در کوچه بند حیرت از موی کسی
غافلی از پیچ و تاب عاشقان شبهای تار
بر رگ جانت نپیچیده است گیسوی کسی
اضطراب دل مرا سر در بیابان می دهد
محرمیت گر دهد جایم به پهلوی کسی
از که دارم چشم یاری، با که گویم حال خود؟
یک تن از اهل مروت نیست در کوی کسی
از شفق چون می کند هر صبح و شامی خون عرق؟
نیست گر خورشید تابان در تکاپوی کسی
آسمان تا بود، در ناسازگاری طاق بود
راست نامد این کمان هرگز به بازوی کسی
از شکایت گرچه صد طومار در دل داشتم
شست از لوح دلم آیینه روی کسی
آتش دوزخ نمی گردد به گردش روز حشر
هر که شد صائب سپند آتش خوی کسی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گرچه در سیر بهشتم از گل روی کسی
دوزخی در هر بن مو دارم از خوی کسی
هوش مصنوعی: هرچند در بهشت و زیبایی دنیا، چهره کسی مرا به شوق می‌آورد، اما در هر رشته از موها و رفتار او، عذاب و عذاب‌هایی را احساس می‌کنم.
می نهد زنجیر بر گردن صبا را نکهتش
اینقدر پیچیدگی بوده است با بوی کسی؟
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی چنان در دنیای عشق و محبت پیچیدگی دارد که گویی خود را به زنجیر می‌کشد. آیا این همه غم و حسرت ناشی از بوی کسی نیست که در دل جاودانه است؟
من که شکر را به تلخی می چشیدم، این زمان
می خورم صد کاسه زهر از چشم جادوی کسی
هوش مصنوعی: من که همیشه طعم شیرین شکر را به تلخی تجربه کرده‌ام، اکنون به خاطر جاذبه و زیبایی کسی،‌ آماده‌ام که هزاران کاسه زهر را بنوشم.
من که راز آفرینش مو به مو دانسته ام
مانده ام در کوچه بند حیرت از موی کسی
هوش مصنوعی: من که با جزئیات راز آفرینش آشنا هستم، در کوچه‌ای مانده‌ام و حیرت‌زده از موهای کسی هستم.
غافلی از پیچ و تاب عاشقان شبهای تار
بر رگ جانت نپیچیده است گیسوی کسی
هوش مصنوعی: تو از عشق و راز و رمزهای شب‌های تیره غافلی، چرا که گیسوی کسی بر رگ جانت پیچیده نشده است.
اضطراب دل مرا سر در بیابان می دهد
محرمیت گر دهد جایم به پهلوی کسی
هوش مصنوعی: اضطراب و نگرانی قلبم به جایی می‌رسد که دوست دارم در بیابان و تنهایی قدم بزنم. اگر کسی می‌توانست به من آرامش دهد و در کنارم باشد، خیلی بهتر بود.
از که دارم چشم یاری، با که گویم حال خود؟
یک تن از اهل مروت نیست در کوی کسی
هوش مصنوعی: من از که کمک و یاری بخواهم و با که از حال خود بگویم؟ هیچ کس از اهل انسانیت در این کوچه نیست.
از شفق چون می کند هر صبح و شامی خون عرق؟
نیست گر خورشید تابان در تکاپوی کسی
هوش مصنوعی: وقتی که در صبح و شام، افق قرمز رنگ می‌شود، آیا دلیلش این است که کسی در تلاش و کوشش است؟ اگر نه، شاید خورشید در حال حرکت و فعالیت کسی باشد.
آسمان تا بود، در ناسازگاری طاق بود
راست نامد این کمان هرگز به بازوی کسی
هوش مصنوعی: تا زمانی که آسمان وجود داشت، در عدم توافق و کشمکش بود و این کمان هرگز بر بازوی کسی به‌درستی یا به‌طور کامل نرسید.
از شکایت گرچه صد طومار در دل داشتم
شست از لوح دلم آیینه روی کسی
هوش مصنوعی: با اینکه در دل شکایت‌های زیادی داشتم، اما به خاطر محبت آن شخص، تمام غم‌ها و ناراحتی‌ها را فراموش کردم.
آتش دوزخ نمی گردد به گردش روز حشر
هر که شد صائب سپند آتش خوی کسی
هوش مصنوعی: آتش جهنم در روز قیامت فقط به سرنوشت افرادی می‌افتد که به رفتار و کردار نیکو ایمان ندارند و کسی که روحش پاک و نیکو باشد، از این آتش در امان خواهد ماند.