گنجور

غزل شمارهٔ ۶۶۸

چنان که از نمک افزون شود جراحت‌ها
یکی هزار ز پرسش شود مصیبت‌ها
مپوش چشم ز نظاره غبار ملال
که پیش خیز نشاط است گرد کلفت‌‌ها
مده ز جهل مرکب به نام تن چو عقیق
که هست لازم تحصیل نام، ظلمت‌ها
مدار چشم اقامت ز اعتبار جهان
که همچو سایه بال هماست دولت‌ها
نمی‌توان به خس و خار کشت آتش را
یکی هزار شود عشق از نصیحت‌ها
نبود حوصله چشم شور، ظرف مرا
به خوردن دل خود ساختم ز نعمت‌ها
ز اشک، دیده یک آفریده رنگین نیست
فسرده است درین عهد خون غیرت‌ها
نکرده ساده دل خود ز فکر، گوشه مگیر
که انجمن شود از فکر پوچ، خلوت‌ها
نفس ز دل به لبم می‌رسد به دشواری
ز بس گره شده در سینه‌ام شکایت‌ها
کسی ز خاک لحد شسته رو برون آید
که شوید از عرق شرم، گرد خجلت‌ها
گران شدن سبکی را در آستین دارد
که هست لازم ثقل ثقیل خفت‌ها
جریده شو که ندارد به عهد ما صائب
به غیر خوردن دل دانه دام صحبت‌ها

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چنان که از نمک افزون شود جراحت‌ها
یکی هزار ز پرسش شود مصیبت‌ها
هوش مصنوعی: وقتی که درد و آسیب‌ها زیاد می‌شود، مشکلات هم به تعداد زیاد به وجود می‌آید. سوال کردن درباره آن مسائل، تنها به افزایش مصیبت‌ها کمک می‌کند.
مپوش چشم ز نظاره غبار ملال
که پیش خیز نشاط است گرد کلفت‌‌ها
هوش مصنوعی: چشمانت را از دیدن غبار اندوهی که بر دلت سنگینی می‌کند، بر نگردان. زیرا در پیش رو جنب و جوش شادی و نشاطی است که در دل مشکلات و سختی‌ها نهفته است.
مده ز جهل مرکب به نام تن چو عقیق
که هست لازم تحصیل نام، ظلمت‌ها
هوش مصنوعی: از جاهلیتی که به آن علم ندارید، خود را به نام جسم تعریف نکنید. مانند عقیق که برای به دست آوردن نام و اعتبارش، نیاز به تلاش و تلاش دارد، این جهل می‌تواند به تاریکی‌های زیادی منجر شود.
مدار چشم اقامت ز اعتبار جهان
که همچو سایه بال هماست دولت‌ها
هوش مصنوعی: چشم‌انداز زندگی و اهمیت آن به اندازه‌ای ناپایدار است که مانند سایه‌ای از پرنده‌ای بزرگ، دولت‌ها و ثروت‌ها نیز در حال تغییر و زودگذرند.
نمی‌توان به خس و خار کشت آتش را
یکی هزار شود عشق از نصیحت‌ها
هوش مصنوعی: نمی‌توان به علف و خار آتش زد، زیرا عشق از نصیحت‌ها هزاران بار قوی‌تر است.
نبود حوصله چشم شور، ظرف مرا
به خوردن دل خود ساختم ز نعمت‌ها
هوش مصنوعی: چشم شور و حسادت را نادیده گرفتم و با استفاده از نعمت‌ها، خودم را سرشار از شادی و لذت کردم.
ز اشک، دیده یک آفریده رنگین نیست
فسرده است درین عهد خون غیرت‌ها
هوش مصنوعی: چشم‌ها به خاطر اشک، دیگر رنگ و جلوه‌ای ندارند و در این زمان، بر اثر غیرت‌ها، حالتی پژمرده و غمگین دارند.
نکرده ساده دل خود ز فکر، گوشه مگیر
که انجمن شود از فکر پوچ، خلوت‌ها
هوش مصنوعی: دل ساده‌ام را از فکر و خیال دور نگه‌دار، زیرا اگر در گوشه‌ای بنشینم و تنها باشم، افکار بیهوده‌ام باعث می‌شود که محیط اطرافم هم خلوت و بی‌روح گردد.
نفس ز دل به لبم می‌رسد به دشواری
ز بس گره شده در سینه‌ام شکایت‌ها
هوش مصنوعی: احساسات و ناله‌های درونم به زحمت به زبانم می‌آید، چون دردها و شکایت‌ها در قلبم خیلی ازدحام و گره‌خورده‌اند.
کسی ز خاک لحد شسته رو برون آید
که شوید از عرق شرم، گرد خجلت‌ها
هوش مصنوعی: فقط کسی می‌تواند از خاک قبر بیرون بیاید که از شرم و خجالتش پاک شده باشد و دیگر حس عرق کردن نداشته باشد.
گران شدن سبکی را در آستین دارد
که هست لازم ثقل ثقیل خفت‌ها
هوش مصنوعی: سبکی در خود بار سنگینی را نهفته دارد که برای آن وزن و اهمیت خاصی الزامی است.
جریده شو که ندارد به عهد ما صائب
به غیر خوردن دل دانه دام صحبت‌ها
هوش مصنوعی: فرار کن، زیرا هیچ چیز جز دلخوری و دردسر در این ارتباط نیست و فقط به خوردن و دلخوشی فکر می‌کنند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۶۶۸ به خوانش عندلیب