گنجور

غزل شمارهٔ ۶۶۷۵

فرصتی کو تا دل از دنیا کنم گردآوری؟
چند روزی توشه عقبی کنم گردآوری
تا به کی چون گردباد بادپیما از هوس
خار در دامان این صحرا کنم گردآوری؟
در چنین دشتی که برق و باد از هم نگسلد
چون ز آفت خرمن خود را کنم گردآوری؟
می رسد هر دم مرا زخمی ازین آهن دلان
چون شرار خویش در خارا کنم گردآوری؟
می توانم چون صدف گشتن ز گوهر بی نیاز
آبرو را گر ز استغنا کنم گردآوری
هست گوهر از حباب افزون درین دریا و من
خار و خس چون موج بی پروا کنم گردآوری
عمرها شد رفته است از کار دست و دل مرا
با کدامین دست و دل خود را کنم گردآوری؟
می کنم با روی خندان صرف جام تشنه لب
هر چه در میخانه چون مینا کنم گردآوری
از دل صدپاره ام هر پاره ای در عالمی است
چون دل خود را ز چندین جا کنم گردآوری؟
می رود بر باد عمر از خنده بیجا چو گل
غنچه گردم، نکهت خود را کنم گردآوری
گل به دامن جمع می سازند بی دردان و من
داغ را چون لاله حمرا کنم گردآوری
عاجزم در حفظ دل، هر چند کوه قاف را
زیر بال خویش چون عنقا کنم گردآوری
می توانم غوطه در سرچشمه خورشید زد
گر چو شبنم خویش را اینجا کنم گردآوری
از ثبات پا، چو افتد کار بر سر، چون علم
لشکری را با تن تنها کنم گردآوری
همچو صحرای قیامت سینه ای می خواستم
تا غم و درد ترا یک جا کنم گردآوری
چون صدف کو گوشه امنی، که از موج خطر
گوهر خود را درین دریا کنم گردآوری
بر امید وعده دیدار او چون مردمک
نور را در دیده بینا کنم گردآوری
می شکافد این شرار شوخ صائب سنگ را
سوز دل را چون من شیدا کنم گردآوری؟

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فرصتی کو تا دل از دنیا کنم گردآوری؟
چند روزی توشه عقبی کنم گردآوری
هوش مصنوعی: آیا فرصتی هست که بتوانم دل خود را از تعلقات دنیا جدا کنم؟ چند روزی وقت دارم که برای آخرت خود توشه جمع‌آوری کنم؟
تا به کی چون گردباد بادپیما از هوس
خار در دامان این صحرا کنم گردآوری؟
هوش مصنوعی: تا کی باید مانند گردبادی، با هوس و آرزوهایم، خار و خاشاک این سرزمین را جمع کنم؟
در چنین دشتی که برق و باد از هم نگسلد
چون ز آفت خرمن خود را کنم گردآوری؟
هوش مصنوعی: در چنین دشت وسیعی که برق و باد هم از هم جدا نمی‌شوند، چگونه می‌توانم محصول خود را از آسیب‌دیدگی محافظت کرده و جمع‌آوری کنم؟
می رسد هر دم مرا زخمی ازین آهن دلان
چون شرار خویش در خارا کنم گردآوری؟
هوش مصنوعی: هر لحظه از دل‌های آهنین درد و زخم جدیدی به من می‌رسد، آیا می‌توانم همچون شراری که در سنگ می‌سوزد، این دردها را جمع‌آوری کنم؟
می توانم چون صدف گشتن ز گوهر بی نیاز
آبرو را گر ز استغنا کنم گردآوری
هوش مصنوعی: می‌توانم مانند صدفی باشم که از گوهر بی‌نیاز است، اگر از بی‌نیازی آبرویم را جمع‌آوری کنم.
هست گوهر از حباب افزون درین دریا و من
خار و خس چون موج بی پروا کنم گردآوری
هوش مصنوعی: در این دریا، جواهراتی بیش از حباب‌ها وجود دارد و من مانند علف و خار، بدون نگرانی به جمع‌آوری آنها می‌پردازم.
عمرها شد رفته است از کار دست و دل مرا
با کدامین دست و دل خود را کنم گردآوری؟
هوش مصنوعی: سال‌هاست که زمان از من رویگردان شده و من نمی‌دانم با چه نیرویی می‌توانم دوباره به خودم جمع و جور شوم.
می کنم با روی خندان صرف جام تشنه لب
هر چه در میخانه چون مینا کنم گردآوری
هوش مصنوعی: من با چهره‌ای خندان، هر چیزی را که در میخانه پیدا کنم و شبیه مینا باشد، جمع می‌کنم و برای خودم آماده می‌سازم.
از دل صدپاره ام هر پاره ای در عالمی است
چون دل خود را ز چندین جا کنم گردآوری؟
هوش مصنوعی: از دل پاره پاره ام، هر تکه‌اش در دنیایی متفاوت جای دارد. چطور می‌توانم دل خود را از نقاط مختلف جمع کنم؟
می رود بر باد عمر از خنده بیجا چو گل
غنچه گردم، نکهت خود را کنم گردآوری
هوش مصنوعی: عمر انسان به راحتی و بیهوده مثل بادی که می‌وزد، از دست می‌رود. من هم مثل یک گل که هنوز شکفته نشده‌ام، می‌خواهم عطر و زیبایی خود را جمع‌آوری کنم و از آن بهره ببرم.
گل به دامن جمع می سازند بی دردان و من
داغ را چون لاله حمرا کنم گردآوری
هوش مصنوعی: با وجود اینکه افرادی که درد و رنج نمی‌کشند به راحتی به خوشی‌ها و زیبایی‌ها می‌پردازند، من اما از روی غم و اندوه خود سعی می‌کنم که آن را همچون لاله‌ای سرخ جمع‌آوری کنم.
عاجزم در حفظ دل، هر چند کوه قاف را
زیر بال خویش چون عنقا کنم گردآوری
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم دل خود را حفظ کنم، حتی اگر کوه قاف را زیر پرهایم جمع کنم و به صورت جادویی به آن دست یابم.
می توانم غوطه در سرچشمه خورشید زد
گر چو شبنم خویش را اینجا کنم گردآوری
هوش مصنوعی: می‌توانم به عمق نور و انرژی خورشید بروم، اما ابتدا باید آنچه را که دارم و به من مربوط می‌شود، به درستی جمع‌آوری کنم.
از ثبات پا، چو افتد کار بر سر، چون علم
لشکری را با تن تنها کنم گردآوری
هوش مصنوعی: وقتی پایم در کار ثابت باشد و اوضاع سخت شود، مانند این است که همه‌ی نیروهای یک لشکر را در کنار خود گرد هم آوردن، حتی اگر به تنهایی باشم.
همچو صحرای قیامت سینه ای می خواستم
تا غم و درد ترا یک جا کنم گردآوری
هوش مصنوعی: می‌خواستم قلبی بزرگ مانند دشت وسیع قیامت داشته باشم تا بتوانم تمام غم و درد تو را در آن جمع کنم.
چون صدف کو گوشه امنی، که از موج خطر
گوهر خود را درین دریا کنم گردآوری
هوش مصنوعی: صدف در گوشه‌ای امن قرار دارد و از خطرات امواج محافظت می‌شود، بنابراین می‌تواند گوهر خود را در این دریا گردآوری کند.
بر امید وعده دیدار او چون مردمک
نور را در دیده بینا کنم گردآوری
هوش مصنوعی: من با امید به وعده‌ی دیدار او، مانند اینکه نور را در چشم آدمی بینا جمع‌آوری کنم، به خودم می‌چشم.
می شکافد این شرار شوخ صائب سنگ را
سوز دل را چون من شیدا کنم گردآوری؟
هوش مصنوعی: این شعله شیطنت‌آمیز می‌تواند سنگ را بشکافد و دلی را که مانند من دیوانه است، به آتش بکشد. آیا می‌توانم این احساسات را جمع‌آوری کنم؟