گنجور

غزل شمارهٔ ۶۶۶۷

زاهد از خشکی سبکروحانه بیرون آمدی
صورت دیوار اگر از خانه بیرون آمدی
خواجه هم می آمد از اندیشه دنیا برون
جغد اگر از گوشه ویرانه بیرون آمدی
برگرفتی آب اگر از اشک تلخ من سحاب
آه جای خوشه از هر دانه بیرون آمدی
خون عرق کرد از شفق خورشید تابان ز انفعال
تا صبوحی کرده از میخانه بیرون آمدی
دست کوتاهم به زلف سرکش او می رسید
از کف من مو اگر چون شانه بیرون آمدی
گر به می لبهای جان بخش تو کردی التفات
باده گلرنگ از پیمانه بیرون آمدی
شاهد دامان پاک من همین معنی بس است
کز لباس شرم بی باکانه بیرون آمدی
شاخ گل دست زلیخا شد به دامنگیریت
تا ز طرف گلستان مستانه بیرون آمدی
عشق آتشدست اصلاح تو نتوانست کرد
بعد عمری خام از آتشخانه بیرون آمدی
از ضعیفان گر نبودی لاف قدرت ناپسند
از نیستان نعره شیرانه بیرون آمدی
آسیا گر پیکرت را توتیا سازد رواست
از چه از مغز زمین ای دانه بیرون آمدی؟
چون سمندر در طلب بودی اگر کامل عیار
آتش از بال و پر پروانه بیرون آمدی
نیست صائب چاردیوار بدن جای حضور
خوب کردی زود ازین غمخانه بیرون آمدی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زاهد از خشکی سبکروحانه بیرون آمدی
صورت دیوار اگر از خانه بیرون آمدی
هوش مصنوعی: زاهد با روحی سبک و بی‌دغدغه از کسالت و سختی زندگی بیرون آمده است، مانند اینکه اگر دیوار هم از خانه جدا شود، او نیز از مشکلات و محدودیت‌ها رها شده است.
خواجه هم می آمد از اندیشه دنیا برون
جغد اگر از گوشه ویرانه بیرون آمدی
هوش مصنوعی: خواجه نیز در حال خروج از فکر دنیا است؛ اگر جغدی از گوشه ویرانه بیرون بیاید.
برگرفتی آب اگر از اشک تلخ من سحاب
آه جای خوشه از هر دانه بیرون آمدی
هوش مصنوعی: اگر تو از اشک تلخ من آب برداری، بارانی خواهی شد که از هر دانه‌ای، خوشه‌ای بیرون خواهد آمد.
خون عرق کرد از شفق خورشید تابان ز انفعال
تا صبوحی کرده از میخانه بیرون آمدی
هوش مصنوعی: خورشید در اوایل صبح به آرامی از افق برمی‌خیزد و به‌گونه‌ای درخشان و زیبا می‌تابد، انگار که به خاطر غم و بی‌حرکتی شب، از دل شب قطره‌های خون برمی‌ریزد. و تو از میخانه‌ای که پر از شادی و سرمستی بود، بیرون آمده‌ای.
دست کوتاهم به زلف سرکش او می رسید
از کف من مو اگر چون شانه بیرون آمدی
هوش مصنوعی: دست من به زلف نامطلوب و فرّش او نمی‌رسید و اگر مویی که از دستم خارج شد، شبیه شانه‌ای بود، نشان از ارتباط و نزدیکی بیشتر بین ما بود.
گر به می لبهای جان بخش تو کردی التفات
باده گلرنگ از پیمانه بیرون آمدی
هوش مصنوعی: اگر توجه نامتوجهی بر لبان جان‌بخش تو داشته باشم، باده‌ای رنگین از جام سر به بیرون می‌ریزد.
شاهد دامان پاک من همین معنی بس است
کز لباس شرم بی باکانه بیرون آمدی
هوش مصنوعی: عزیز من، همین که نشان می‌دهی به من وابسته‌ای و بی‌پروا از ارتباط ما صحبت می‌کنی، خود نشان‌دهنده‌ پاکدامنی من است.
شاخ گل دست زلیخا شد به دامنگیریت
تا ز طرف گلستان مستانه بیرون آمدی
هوش مصنوعی: شاخ گل به دست زلیخا تبدیل شد تا تو بتوانی با زیبایی‌ات از گلستان به صورت دلربا خارج شوی.
عشق آتشدست اصلاح تو نتوانست کرد
بعد عمری خام از آتشخانه بیرون آمدی
هوش مصنوعی: عشق مانند آتش است و نتوانسته تو را اصلاح کند. پس از سال‌ها هنوز خام و ناپخته از آتش بیرون آمده‌ای.
از ضعیفان گر نبودی لاف قدرت ناپسند
از نیستان نعره شیرانه بیرون آمدی
هوش مصنوعی: اگر ناتوانی وجود نداشت، ادعای قدرتی که ناپسند است، جایز نبود. از نی، صدای شیرانه‌ای به گوش نمی‌رسید.
آسیا گر پیکرت را توتیا سازد رواست
از چه از مغز زمین ای دانه بیرون آمدی؟
هوش مصنوعی: اگر آسیاب تو را به پیکر مسخ کند، اشکالی ندارد؛ اما چرا از مغز زمین بیرون آمدی، ای دانه؟
چون سمندر در طلب بودی اگر کامل عیار
آتش از بال و پر پروانه بیرون آمدی
هوش مصنوعی: اگر مانند سمندر در جستجوی آتش باشی، به‌طوری که بتوانی قدرت و شدت آتش را به نمایش بگذاری، از بال و پر پروانه خارج خواهی شد.
نیست صائب چاردیوار بدن جای حضور
خوب کردی زود ازین غمخانه بیرون آمدی
هوش مصنوعی: صائب می‌گوید بدن، چهار دیواری است که نمی‌توان در آن جا حضور داشت. باید به سرعت از این غم و اندوه خارج شوی و به زندگی و شادی بازگردی.