گنجور

غزل شمارهٔ ۶۶۶۶

سرو من گر بر سر خاک شهیدان آمدی
دعوی خون هم درین عالم به پایان آمدی
تنگ شد بر من جهان از عشق، ورنه پیش ازین
چشم مورم در نظر ملک سلیمان آمدی
شوخی از حد می برد چابک سوار روزگار
کاش طفل نی سوار من به میدان آمدی
در وطن گر می شدی هر کس به آسانی عزیز
کی ز آغوش پدر یوسف به زندان آمدی؟
گر به صید لاغر آن شمشیر کردی التفات
خضر با لبهای خشک از آب حیوان آمدی
تنگ گشتی آسمان از موج آغوش امید
گر در آغوش کس آن سرو خرامان آمدی
کی شدی پروانه ما را مجال پر زدن؟
شمع اگر از جامه فانوس عریان آمدی
دانه ای از خرمن هستی نمی ماندی بجا
بی حجاب ابر اگر آن برق جولان آمدی
گر نمی شد جلوه او را لطافت پرده دار
سرو را هر طوق قمری چشم حیران آمدی
در کمند آه می آمد گر آن وحشی غزال
در رکاب آه عاشق را به لب جان آمدی
گر عنان سیر خود گردون توانستی گرفت
این سر شوریده ما هم به سامان آمدی
گر غریبی سرمه سازد استخوانت را رواست
صائب از بهر چه بیرون از صفاهان آمدی؟

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سرو من گر بر سر خاک شهیدان آمدی
دعوی خون هم درین عالم به پایان آمدی
هوش مصنوعی: اگر سرو من بر مزار شهیدان بیفتد، دیگر هیچ دعوا و دشمنی در این جهان باقی نخواهد ماند.
تنگ شد بر من جهان از عشق، ورنه پیش ازین
چشم مورم در نظر ملک سلیمان آمدی
هوش مصنوعی: عشق باعث شده که دنیا برای من کوچک و تنگ شود، در حالی که قبل از این، چشم من مانند چشم موری بر جمال و زیبایی سلیمان می‌توانست بنگرد.
شوخی از حد می برد چابک سوار روزگار
کاش طفل نی سوار من به میدان آمدی
هوش مصنوعی: شوخی و بازی یک سوار چابک در زندگی به حدی رسیده که باعث تعجب و نگرانی می‌شود. ای کاش کودکی که سوار بر اسب من است، به میدان می‌آمد تا این وضعیت را تغییر دهد.
در وطن گر می شدی هر کس به آسانی عزیز
کی ز آغوش پدر یوسف به زندان آمدی؟
هوش مصنوعی: اگر هر کسی در وطنش به راحتی عزیز و محبوب می‌شود، پس چرا یوسف از آغوش پدرش به زندان افتاد؟
گر به صید لاغر آن شمشیر کردی التفات
خضر با لبهای خشک از آب حیوان آمدی
هوش مصنوعی: اگر به دنبال شکار یک چیز لاغر و کوچک با آن شمشیر بروی، مانند اینکه توجه خضر، آن پیامبر، را به دست بیاوری، ولی با لب‌های خشک و تشنه به آب حیات نرسی.
تنگ گشتی آسمان از موج آغوش امید
گر در آغوش کس آن سرو خرامان آمدی
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر انبوهی از امیدها فشرده و تاریک شده است؛ اگر آن معشوق زیبا و باوقار در آغوش کسی قرار بگیرد، همه چیز بهتر خواهد شد.
کی شدی پروانه ما را مجال پر زدن؟
شمع اگر از جامه فانوس عریان آمدی
هوش مصنوعی: تو چه زمانی فرصت پرواز را به ما دادی؟ اگر شمع از لباس فانوس بیرون بیفتد، چه فایده‌ای دارد؟
دانه ای از خرمن هستی نمی ماندی بجا
بی حجاب ابر اگر آن برق جولان آمدی
هوش مصنوعی: اگر برقی از ابرها بگذرد، هیچ دانه‌ای از خرمن زندگی باقی نخواهد ماند.
گر نمی شد جلوه او را لطافت پرده دار
سرو را هر طوق قمری چشم حیران آمدی
هوش مصنوعی: اگر زیبایی او نبود، لطافت و نرمی پرده‌دار درخت سرو هم به چشم نمی‌آمد و تو نیز مانند قمری با چشمان حیران و متعجب به تماشا می‌نشستی.
در کمند آه می آمد گر آن وحشی غزال
در رکاب آه عاشق را به لب جان آمدی
هوش مصنوعی: اگر غزال وحشی در پی همراهی با آه عاشق می‌آمد، حتماً چشم انتظار و بی‌صبرانه، جانم به لب می‌رسید.
گر عنان سیر خود گردون توانستی گرفت
این سر شوریده ما هم به سامان آمدی
هوش مصنوعی: اگر بتوانی کنترل حرکت گردونهٔ افلاک را به دست بگیری، این سر و حال آشفتهٔ ما نیز به سامان خواهد آمد.
گر غریبی سرمه سازد استخوانت را رواست
صائب از بهر چه بیرون از صفاهان آمدی؟
هوش مصنوعی: اگر غریبی برایت زحمت بکشد و به تو خدمت کند، پس چرا از صفاهان دور شده‌ای، صائب؟ این کار برایت درست نیست.