غزل شمارهٔ ۶۶۶۴
یک نفس فارغ ز وسواس تمنا نیستی
از پریشان خاطری یک لحظه یک جا نیستی
فکر شنبه تلخ دارد جمعه اطفال و تو
پیر گشتی و همان در فکر فردا نیستی
گرچه شد محتاج عینک دیده بی شرم تو
همچنان چون کودکان سیر از تماشا نیستی
می کند از هر سر مویت سفیدی راه مرگ
در چنین وقتی به فکر زاد عقبی نیستی
از ندامت برنیاری آه سردی از جگر
هیچ در فکر رسن در چاه دنیا نیستی
از جمال حور مردان چشم پوشیدند و تو
از عجوز دهر یک ساعت شکیبا نیستی
در مبند این خانه تاریک را یکبارگی
چشم عبرت باز کن از دل چو بینا نیستی
گرچه تیرت با کمان از قد خم پیوسته شد
هیچ در فکر سفر از دار دنیا نیستی
گرچه دندان را ز نعمتهای شیرین باختی
جز به حرف شکوه های تلخ گویا نیستی
خامشی را از خدا خواهند دانایان و تو
خون خود را می خوری یک دم چو گویا نیستی
خواب سنگین تو صائب کم ز کوه قاف نیست
گرچه از عزلت گزینان همچو عنقا نیستی
غزل شمارهٔ ۶۶۶۳: از شراب لعل تا رخسار را افروختیغزل شمارهٔ ۶۶۶۵: دوش با ما سرگران بودی چه در سر داشتی؟
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یک نفس فارغ ز وسواس تمنا نیستی
از پریشان خاطری یک لحظه یک جا نیستی
هوش مصنوعی: تو هیچگاه آرامش و سکون نداری و همواره درگیر خواستهها و نگرانیهای خود هستی. حتی برای یک لحظه هم نمیتوانی در یک نقطه متمرکز شوی و آرام بگیری.
فکر شنبه تلخ دارد جمعه اطفال و تو
پیر گشتی و همان در فکر فردا نیستی
هوش مصنوعی: جمعه برای کودکان، یادآور شادیها و بازیهاست، اما تو که به سن پیری رسیدهای، دیگر به آینده و روزهای آینده فکر نمیکنی.
گرچه شد محتاج عینک دیده بی شرم تو
همچنان چون کودکان سیر از تماشا نیستی
هوش مصنوعی: هرچند که به عینک نیاز پیدا کردی، اما هنوز هم مثل کودکان از تماشای دیگران بیشرم و بیتوجه هستی.
می کند از هر سر مویت سفیدی راه مرگ
در چنین وقتی به فکر زاد عقبی نیستی
هوش مصنوعی: هر تار موی سپید تو نشاندهنده نزدیک شدن به مرگ است، اما در این لحظه به فکر زندگی پس از مرگ و آنچه باید برای آن آماده کنی، نیستی.
از ندامت برنیاری آه سردی از جگر
هیچ در فکر رسن در چاه دنیا نیستی
هوش مصنوعی: اگر از پشیمانی خود نتوانی فاصله بگیری، هیچ دردی جز اندوه عمیق در دل نخواهی داشت و در دنیای فریبنده هیچ تلاشی برای فرار از مشکلات نخواهی کرد.
از جمال حور مردان چشم پوشیدند و تو
از عجوز دهر یک ساعت شکیبا نیستی
هوش مصنوعی: آنها به خاطر زیباییهای مردان جوان چشمپوشی کردهاند، اما تو از پیرزن زمانه حتی برای یک ساعت هم تحمل نداری.
در مبند این خانه تاریک را یکبارگی
چشم عبرت باز کن از دل چو بینا نیستی
هوش مصنوعی: در این خانه تاریک، یکبار چشمانت را برای مشاهده و عبرت گرفتن باز کن؛ چون اگر از دل، بینا نیستی، هیچ چیزی را نخواهی دید.
گرچه تیرت با کمان از قد خم پیوسته شد
هیچ در فکر سفر از دار دنیا نیستی
هوش مصنوعی: با وجود اینکه تیر تو با کمان به سمت قداست زندگی میزند، اما همچنان هیچ تلاشی برای ترک این دنیای مادی نداری.
گرچه دندان را ز نعمتهای شیرین باختی
جز به حرف شکوه های تلخ گویا نیستی
هوش مصنوعی: اگرچه از لذتهای شیرین زندگی گذشتهای، اما جز به زبان شکایتهای تلخ چیزی نمیگویی.
خامشی را از خدا خواهند دانایان و تو
خون خود را می خوری یک دم چو گویا نیستی
هوش مصنوعی: خداوند را از سکوت و آرامش میطلبند دانایان، اما تو در حالی که نمیتوانی صحبت کنی، به جای آن به خود آسیب میزنی.
خواب سنگین تو صائب کم ز کوه قاف نیست
گرچه از عزلت گزینان همچو عنقا نیستی
هوش مصنوعی: خواب عمیق تو به اندازهی قلهی قاف سنگین است، هرچند در تنهاییات به اندازهی پرندهای افسانهای (عنقا) نیستی.