غزل شمارهٔ ۶۶۵۸
نیست در مغز زمین چون گردبادم ریشه ای
جز سفر در دل نمی گردد مرا اندیشه ای
فارغ از ملک سلیمانم که از روشندلی
در نظر دارم پریزادی ز هر اندیشه ای
گلعذاران می ربایندم ز دست یکدگر
جز نظربازی ندارم همچو شبنم پیشه ای
گر نسازم کار عشق از ناتمامی ها تمام
کار خود را می کنم آخر تمام از تیشه ای
گرچه از خط دور حسن او به آخرها رسید
چون تنک ظرفان مرا کافی بود ته شیشه ای
سنگ را هر چند می سازم به آه گرم نرم
در دل سخت تو نتوانم دواندن ریشه ای
تلخی عالم مرا صائب شراب تلخ بود
گر درین وحشت سرا می بود عاشق پیشه ای
غزل شمارهٔ ۶۶۵۷: می کشد دل را ز دستم دلربای تازه ایغزل شمارهٔ ۶۶۵۹: ای جهانی محو رویت، محو سیمای که ای؟
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نیست در مغز زمین چون گردبادم ریشه ای
جز سفر در دل نمی گردد مرا اندیشه ای
هوش مصنوعی: در ذهن من، هیچ چیزی مانند گردباد وجود ندارد و ریشهام تنها در سفر است؛ هیچ اندیشهای جز سفر در دل من شکل نمیگیرد.
فارغ از ملک سلیمانم که از روشندلی
در نظر دارم پریزادی ز هر اندیشه ای
هوش مصنوعی: بیخیال سلطنت سلیمان هستم، زیرا از روشنفکریام میتوانم به زیبایی فرشتهای فکر کنم که از هر اندیشهای فراتر است.
گلعذاران می ربایندم ز دست یکدگر
جز نظربازی ندارم همچو شبنم پیشه ای
هوش مصنوعی: عشق و زیباییها مرا از دستان همدیگر میربایند و من هیچ کار دیگری جز تماشای زیباییها ندارم، مانند شبنم که فقط به خوشنفس بودن مشغول است.
گر نسازم کار عشق از ناتمامی ها تمام
کار خود را می کنم آخر تمام از تیشه ای
هوش مصنوعی: اگر نتوانم عشق را به سرانجام برسانم، تمام تلاش خود را میکنم اما در نهایت کار من به یک ضربه نهایی بستگی دارد.
گرچه از خط دور حسن او به آخرها رسید
چون تنک ظرفان مرا کافی بود ته شیشه ای
هوش مصنوعی: هرچند که زیبایی او در نهایت به دوردستها رفته و از من فاصله گرفته است، اما همین که از او کمی داشته باشم، برای من کافی است مثل ته شیشهای که همه چیز را در خود نگه میدارد.
سنگ را هر چند می سازم به آه گرم نرم
در دل سخت تو نتوانم دواندن ریشه ای
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که سعی کنم و با تلاش سنگ را نرم کنم، نمیتوانم در دل سخت تو تأثیری بگذارم و ریشه دلم را در آن نفوذ دهم.
تلخی عالم مرا صائب شراب تلخ بود
گر درین وحشت سرا می بود عاشق پیشه ای
هوش مصنوعی: اگر در این دنیای تاریک و هراسانگیز، عاشقی وجود میداشت که به عشق و محبت مشغول بود، تلخیهای زندگی برای من مثل شراب تلخ میبود.