غزل شمارهٔ ۶۶۵۵
در تمام عمر اگر یک روز عاشق بوده ای
از حساب زندگی روز شمار آسوده ای
چون می گلرنگ خون عاشقان غماز نیست
از غبار خط چرا این خاک بر لب سوده ای؟
از پشیمانی مشو غافل که روز بازخواست
برگ عیش توست هر دستی که بر هم سوده ای
بی قراران نیستند آسوده در زیر زمین
از گرانجانیتو بر روی زمین آسوده ای
بحر رحمت از تو هر ساعت به رنگی می شود
بس که دامن را به الوان گناه آلوده ای
تا ز خود بیرون نمی آیی سفر ناکرده ای
گر به مژگان سنگلاخ دهر را پیموده ای
ترک هستی کن که خاکت می فشارد در دهن
این می ناصاف را صدبار اگر پالوده ای
رو اگر در کعبه آری سجده بت می کنی
تا ز زنگار خودی آیینه را نزدوده ای
گرچه داری در میان خرمن افلاک جای
از غلوی حرص چون موران کمر نگشوده ای
پیش پای سیل افتاده است صحرای وجود
تو ز غفلت در خطرگاهی چنین آسوده ای
عشق را در پرده ناموس پنهان می کنی
چهره خورشید را صائب به گل اندوده ای
غزل شمارهٔ ۶۶۵۴: از نمکدان تو محشر گرد بیرون رانده ایغزل شمارهٔ ۶۶۵۶: ای در آتش از هوایت نعل هر سیارهای
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در تمام عمر اگر یک روز عاشق بوده ای
از حساب زندگی روز شمار آسوده ای
هوش مصنوعی: اگر در تمام زندگیات فقط یک روز عشق را تجربه کرده باشی، میتوانی با خیال راحت بگویی که زندگیات ارزشمند بوده است.
چون می گلرنگ خون عاشقان غماز نیست
از غبار خط چرا این خاک بر لب سوده ای؟
هوش مصنوعی: عشق و شیدایی عاشقان به قدری عمیق و دلنشین است که همچون گل رنگین میدرخشد و نشاندهندهٔ حال آنهاست. با این حال، خاک و غبار ناشی از مشکلات و غمها نباید بر روی این زیبایی تاثیر بگذارد. پس چرا بر لبانت از غبار غم نشانهای دیده میشود؟
از پشیمانی مشو غافل که روز بازخواست
برگ عیش توست هر دستی که بر هم سوده ای
هوش مصنوعی: از پشیمانی غافل نشو، زیرا روزی خواهد رسید که از تو پرسیده میشود در مورد لذتهایی که تجربه کردهای و کارهایی که انجام دادهای.
بی قراران نیستند آسوده در زیر زمین
از گرانجانیتو بر روی زمین آسوده ای
هوش مصنوعی: بیقراری و ناآرامی آدمها باعث میشود که آنها در زیر خاک راحت نباشند، در حالی که تو بر روی زمین در آرامش به سر میبری.
بحر رحمت از تو هر ساعت به رنگی می شود
بس که دامن را به الوان گناه آلوده ای
هوش مصنوعی: رحمت تو هر لحظه به شکلی جدید ظهور میکند، چرا که تو دامن خود را با گناهان مختلف آلوده کردهای.
تا ز خود بیرون نمی آیی سفر ناکرده ای
گر به مژگان سنگلاخ دهر را پیموده ای
هوش مصنوعی: اگر از خودت بیرون نیایی و به شناختی عمیق نرسی، سفر نکردهای؛ حتی اگر با چشمانت به سختیهای زمانه نگاهی کرده باشید.
ترک هستی کن که خاکت می فشارد در دهن
این می ناصاف را صدبار اگر پالوده ای
هوش مصنوعی: خود را از دنیای مادی جدا کن، زیرا وجودت تحت فشار قرار میگیرد. حتی اگر بارها هم خود را پاک کنی، هنوز هم این زندگی ناپایدار بر تو تأثیر میگذارد.
رو اگر در کعبه آری سجده بت می کنی
تا ز زنگار خودی آیینه را نزدوده ای
هوش مصنوعی: اگر در کعبه هم سجده کنی، در حقیقت به بت پرستی مشغول هستی؛ زیرا تا وقتی که از زنگارهای خودت پاک نشدی، نمیتوانی به درستی به خداوند نزدیک شوی.
گرچه داری در میان خرمن افلاک جای
از غلوی حرص چون موران کمر نگشوده ای
هوش مصنوعی: هرچند که در اوج آسمانها و در میان ستارگان قرار داری، اما به خاطر حرص و آز خود مانند مورچهای که از بار سنگین کمرش را خم کرده، نتوانستهای به خود راست بایستی.
پیش پای سیل افتاده است صحرای وجود
تو ز غفلت در خطرگاهی چنین آسوده ای
هوش مصنوعی: وجود تو در معرض خطر است و در این شرایط بیاحتیاطی، به آسانی میتواند بر ویرانهای که پیش روی توست بیفتد.
عشق را در پرده ناموس پنهان می کنی
چهره خورشید را صائب به گل اندوده ای
هوش مصنوعی: عشق را در حجاب و حرمت پنهان میکنی و چهرهی خورشید را مانند گل، پوشاندهای.