گنجور

غزل شمارهٔ ۶۶۴۷

به حوالی دو چشمش حشم بلا نشسته
چو قبیله گرد لیلی همه جابجا نشسته
خط و خال بر عذارش همه جابجا نشسته
نرود ز دیده نقشی که به مدعا نشسته
ننشسته ناز چندان به حوالی دو چشمش
که به حلقه های زلفش دل مبتلا نشسته
سرو کار من فتاده به غزال شوخ چشمی
که درون دیده من ز نظر جدا نشسته
به دو دست پرنگارش بنگر ز کشتن من
که پس از هلاک نقشم چه به مدعا نشسته
نه مروت است ما را ز جنون کناره کردن
که به هر گذار طفلی به امید ما نشسته
که گذشته زین گلستان شب دوش مست و خندان؟
که به روی گل ز شبنم عرق حیا نشسته
چه عجب اگر خدنگش به سرم فکند سایه؟
که به خواب دیده بودم به سرم هما نشسته
تو که عکس خود ندیدی ز حجاب و شرم هرگز
به رخت عرق چه دانی که چه خوشنما نشسته
به زکات حسن بگذر سوی گلستان که گلها
همه با کف گشاده ز پی دعا نشسته
ز نسیم بال بستان به نظاره گلستان
که چراغ لاله و گل به ره صبا نشسته
ز دو سنگ دانه مشکل به کنار سالم آید
ننهم قدم به بزمی که دو آشنا نشسته
به دو چشم ز خاطر غم روزگار شویم
که غبار بر دل من ز نه آسیا نشسته
به ثبات حسن خوبان دل خود مبند صائب
که به روی خار دایم گل بی وفا نشسته

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به حوالی دو چشمش حشم بلا نشسته
چو قبیله گرد لیلی همه جابجا نشسته
هوش مصنوعی: به دور چشم‌های او، بلا و مصیبت مانند قبیله‌ای گرد لیلی، هر کجا که نگاه کنی نشسته‌اند.
خط و خال بر عذارش همه جابجا نشسته
نرود ز دیده نقشی که به مدعا نشسته
هوش مصنوعی: خط و خال روی چهره آن معشوق به زیبایی در جای خود قرار دارد و از دید من ناپدید نمی‌شود، همانند نشانه‌هایی که به یک ادعا مربوط می‌شوند.
ننشسته ناز چندان به حوالی دو چشمش
که به حلقه های زلفش دل مبتلا نشسته
هوش مصنوعی: چشم‌های او آن‌قدر جذاب و دلربا هستند که کسی نمی‌تواند در کنار آن‌ها آرام بگیرد؛ به طوری که دل‌ها کاملاً در حلقه‌های موهایش گرفتار شده‌اند.
سرو کار من فتاده به غزال شوخ چشمی
که درون دیده من ز نظر جدا نشسته
هوش مصنوعی: کارهام به خاطر یک غزال زیبا و شوخ چشم درگیر شده که همواره در چشمان من حضور دارد و از نظر من دور نمی‌شود.
به دو دست پرنگارش بنگر ز کشتن من
که پس از هلاک نقشم چه به مدعا نشسته
هوش مصنوعی: به دقت به آثار و نوشته‌های من نگاه کن، چرا که پس از مرگم، تجسم وجودم چه حالتی خواهد داشت و به چه درخواستی پاسخ خواهد داد.
نه مروت است ما را ز جنون کناره کردن
که به هر گذار طفلی به امید ما نشسته
هوش مصنوعی: خوشایند نیست که ما به خاطر عقل و هوش خود از حالت دیوانگی فاصله بگیریم، زیرا هر لحظه یک کودک به امید ما در انتظار است.
که گذشته زین گلستان شب دوش مست و خندان؟
که به روی گل ز شبنم عرق حیا نشسته
هوش مصنوعی: چه کسی می‌تواند شب گذشته را به یاد آورد که در باغ گل‌ها مست و شاداب بوده است؟ آن‌که بر روی گل‌ها، شبنم شرم و حیا نشسته است.
چه عجب اگر خدنگش به سرم فکند سایه؟
که به خواب دیده بودم به سرم هما نشسته
هوش مصنوعی: تعجبی ندارد اگر تیرش بر سرم بیفتد؛ چرا که در خواب دیده بودم پرنده‌ای به نام هما بر سرم نشسته است.
تو که عکس خود ندیدی ز حجاب و شرم هرگز
به رخت عرق چه دانی که چه خوشنما نشسته
هوش مصنوعی: تو که هرگز نتوانستی خود را با آن حجاب و شرم ببینی، چطور می‌دانی که زیبایی‌ات چقدر خوب و دل‌نشین است زمانی که عرق بر چهره‌ات نشسته؟
به زکات حسن بگذر سوی گلستان که گلها
همه با کف گشاده ز پی دعا نشسته
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و نیکی خود، به سوی گلستان برو، چرا که گل‌ها با دستانی باز و گشاده در انتظار دعا و نیکی تو نشسته‌اند.
ز نسیم بال بستان به نظاره گلستان
که چراغ لاله و گل به ره صبا نشسته
هوش مصنوعی: با وزیدن نسیم خوش به تماشای باغ نشسته‌ام که لاله‌ها و گل‌ها مانند چراغی در مسیر نسیم صبا روشن هستند.
ز دو سنگ دانه مشکل به کنار سالم آید
ننهم قدم به بزمی که دو آشنا نشسته
هوش مصنوعی: دو سنگ را کنار هم قرار دادی تا دانه‌ای مشکل را درست کنی، اما من پا به میهمانی نمی‌گذارم که دو دوست آشنا در آن نشسته‌اند.
به دو چشم ز خاطر غم روزگار شویم
که غبار بر دل من ز نه آسیا نشسته
هوش مصنوعی: باید از دل غم و ناراحتی روزگار رها شویم؛ چرا که غبار نگران‌کننده‌ای بر دل ما نشسته است و این غبار از آسیا به ما منتقل شده است.
به ثبات حسن خوبان دل خود مبند صائب
که به روی خار دایم گل بی وفا نشسته
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و ثبات محبوبان، دل خود را خسته نکن، زیرا زیبایی مثل گل، در میان خارها قرار دارد و همیشه وفادار نیست.

حاشیه ها

1396/12/20 22:03
مصطفی

به نظر می رسد وزن مصرع «به دو چشم ز خاطر غم روزگار شویم» صحیح نیست و کلماتی از این مصرع جا افتاده اند.