گنجور

غزل شمارهٔ ۶۶۲۶

در دل چو غنچه چند کنی رنگ و بو گره؟
واکن به ناخن از دل پرآرزو گره
جز تیغ آبدار درین روزگار نیست
آبی که تشنه را نشود در گلو گره
وقت است شق چو نار شود پوست بر تنم
از بس شده است در دل من آرزو گره
بیهوده شاخ گل همه تن دست گشته است
نتوان زدن به بال و پر رنگ و بو گره
بی ابر دامن صدفش پرگهر شود
از غیرت آن کسی که کند آبرو گره
در عین وصل باخبر از حسرت من است
هر تشنه را که آب شود در گلو گره
از هجر و وصل نیست گشایش دل مرا
چون گوهرست قسمت من از دو سو گره
راه سلوک تنگتر از چشم سوزن است
تا کی زنی به رشته جان ز آرزو گره؟
صائب هزار عقده دل باز می شود
گر وا شود ز جبهه آن تندخو گره

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در دل چو غنچه چند کنی رنگ و بو گره؟
واکن به ناخن از دل پرآرزو گره
هوش مصنوعی: اگر در دل زندگی‌ات رنگ و بوی خاصی به‌وجود نیاورده‌ای، با دستانت تلاش کن و از دل پر از آرزویت، گره‌هایی را باز کن.
جز تیغ آبدار درین روزگار نیست
آبی که تشنه را نشود در گلو گره
هوش مصنوعی: در این زمانه، تنها چیزی که می‌تواند تشنه را سیراب کند، تیغ تیز و برانی است و هیچ آبی وجود ندارد که بتواند تشنگی را برطرف کند.
وقت است شق چو نار شود پوست بر تنم
از بس شده است در دل من آرزو گره
هوش مصنوعی: زمانی فرامی‌رسد که پوست من از عشق و آرزوهایم به شدت زودتر از آنچه انتظار داشتم، دچار دگرگونی می‌شود. دل من پر از آرزوهای نهفته است که به طرز عجیبی به هم گره خورده‌اند.
بیهوده شاخ گل همه تن دست گشته است
نتوان زدن به بال و پر رنگ و بو گره
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شاخۀ گل، به خاطر زیبایی و ظرافتش، نیازی به آسیب زدن و تغییر ندارد. در واقع، زیبایی و عطر گل خودش کافی است و نیازی به افزودن زینت به آن نیست.
بی ابر دامن صدفش پرگهر شود
از غیرت آن کسی که کند آبرو گره
هوش مصنوعی: اگر کسی به آبرو و شرف دیگران احترام بگذارد و از خود غیرت نشان دهد، حتی در شرایط سخت و بدون امکانات، می‌تواند مانند صدفی باشد که بدون باران و ابر، دامنش پر از گوهر می‌شود. به عبارت دیگر، ارزش و زیبایی واقعی انسان‌ها به احترامی که نسبت به دیگران دارند و به غیرت آنها بستگی دارد.
در عین وصل باخبر از حسرت من است
هر تشنه را که آب شود در گلو گره
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که حتی در زمان نزدیکی و وصل، شخص محبوب از حسرت و آرزوی دل معشوق باخبر است. مانند تشنه‌ای که می‌داند وقتی آب در گلویش می‌رسد، ارتباطش به طور موقت قطع نمی‌شود، اما همچنان احساس درونی او، غم و حسرت است.
از هجر و وصل نیست گشایش دل مرا
چون گوهرست قسمت من از دو سو گره
هوش مصنوعی: دلم از دوری و نزدیکی کسی آرام نمی‌شود، زیرا سرنوشتم مانند گوهری است که از دو طرف به هم گره خورده است.
راه سلوک تنگتر از چشم سوزن است
تا کی زنی به رشته جان ز آرزو گره؟
هوش مصنوعی: راه رسیدن به کمال و معنویت بسیار باریک و دشوار است. تا چه زمانی می‌خواهی با آرزوهایت خود را به دست و پا بیندازی و در بند آن‌ها گرفتار شوی؟
صائب هزار عقده دل باز می شود
گر وا شود ز جبهه آن تندخو گره
هوش مصنوعی: اگر آن فرد تندخو از خودپسندی و سخت‌گیری‌اش دست بردارد، هزاران مشکل و درد دل برطرف خواهد شد.