غزل شمارهٔ ۶۶۱۹
تا سبزه خط از لب جانان برآمده
آه از نهاد چشمه حیوان برآمده
عشق است نازپرور راحت، وگرنه حسن
یوسف صفت به محنت زندان برآمده
در بزم وصل، داغ تهی چشمی من است
دلوی که خالی از چه کنعان برآمده
داند که من ز دامن صحرا چه می کشم
بر سنگ، پای هر که ز دامان برآمده
آن غنچه را که من به نفس باز کرده ام
صبح قیامتش ز گریبان برآمده
ما بی توکلیم، وگرنه درین چمن
رزق شکوفه از بن دندان برآمده
چون سبزه ای که در قدم بید بشکند
مژگان من به خواب پریشان برآمده
از داغ عشق، جن و ملک را نصیب نیست
این مه ز مشرق دل انسان برآمده
کی درهم از دم خنک تیغ می شود؟
صائب به سردمهری دوران برآمده
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا سبزه خط از لب جانان برآمده
آه از نهاد چشمه حیوان برآمده
هوش مصنوعی: هنگامی که سبزه و گل از لب محبوبنم جوانه زده است، چشمه حیات و زندگی نیز از دل پر درد من، به آهی بلند برمیخیزد.
عشق است نازپرور راحت، وگرنه حسن
یوسف صفت به محنت زندان برآمده
هوش مصنوعی: عشق به مانند ناز و نعمت است که ما را به راحتی میبرد، در غیر این صورت زیبایی مانند یوسف هم میتواند در محنت و سختیهای زندان قرار بگیرد.
در بزم وصل، داغ تهی چشمی من است
دلوی که خالی از چه کنعان برآمده
هوش مصنوعی: در مجالس وصال، حسرت و درد جداییام به چشم میآید. دل من، که از شادی و خوشحالی خالی است، همچون ظرفی است که دیگر هیچ نشانهای از زیبایی ندارد.
داند که من ز دامن صحرا چه می کشم
بر سنگ، پای هر که ز دامان برآمده
هوش مصنوعی: او میداند که من از دامن صحرا چه مشکلاتی را تحمل میکنم، چون پای هر کس که از دامن صحرا بلند شده، بر سنگهای آن سرزمین لغزیده است.
آن غنچه را که من به نفس باز کرده ام
صبح قیامتش ز گریبان برآمده
هوش مصنوعی: غنچهای را که من با نفس خود باز کردهام، در روز قیامت از گریبانم خارج خواهد شد.
ما بی توکلیم، وگرنه درین چمن
رزق شکوفه از بن دندان برآمده
هوش مصنوعی: ما بدون تو احساس تنهایی میکنیم، وگرنه در این باغ زندگی، نعمتهای فراوانی وجود دارد که مانند گلها در حال شکفتن هستند.
چون سبزه ای که در قدم بید بشکند
مژگان من به خواب پریشان برآمده
هوش مصنوعی: چشمان من مانند سبزهای است که زیر قدمهای بید، خرد میشود و خوابهای آشفتهای برآمده است.
از داغ عشق، جن و ملک را نصیب نیست
این مه ز مشرق دل انسان برآمده
هوش مصنوعی: از سوز و سختی عشق، نه جن و نه ملک سهمی دارند؛ این ماه، از سمت دل انسان سر برآورده است.
کی درهم از دم خنک تیغ می شود؟
صائب به سردمهری دوران برآمده
هوش مصنوعی: چه زمانی تیغ از نفس خنک به تیزی میرسد؟ صائب از خنکی در برخورد با بیمهری ایام به وجود آمده است.