گنجور

غزل شمارهٔ ۶۶۱۴

در جسم خاکسار مرا جان سوخته
باشد سفال تشنه و ریحان سوخته
چون لاله گرچه چشم و چراغم بهار را
تر می کنم به خون جگر نان سوخته
تخمی که سوخت سبز نگردد ز نوبهار
از می چگونه تازه شود جان سوخته؟
خیزد نفس ز سینه گرمم به رنگ آه
خاکسترست گرد بیابان سوخته
از مرگ فارغند حریفان پاکباز
آتش چه می کند به نیستان سوخته؟
از خاک پای سوختگان است سرمه ام
بینایی شرر بود از جان سوخته
چون داغ لاله است زمین گیر آه من
از دل به لب نمی رسد افغان سوخته
جان تازه شد ز سینه بی آرزو مرا
گلزار رهروست بیابان سوخته
صائب ز خوان نعمت الوان نوبهار
قانع شدم چو لاله به یک نان سوخته

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در جسم خاکسار مرا جان سوخته
باشد سفال تشنه و ریحان سوخته
هوش مصنوعی: در بدن خاکی من، روحی زجرکشیده وجود دارد. مانند سفالی که تشنه است و ریحانی که پژمرده شده.
چون لاله گرچه چشم و چراغم بهار را
تر می کنم به خون جگر نان سوخته
هوش مصنوعی: هرچند که من با زیبایی و شادابی‌ام بهار را زنده و سرزنده می‌کنم، اما در دل خود غم و اندوهی شدید دارم که از رنج‌ها و ناکامی‌هایم ناشی می‌شود.
تخمی که سوخت سبز نگردد ز نوبهار
از می چگونه تازه شود جان سوخته؟
هوش مصنوعی: تخم‌مرغی که سوخته است، حتی با آمدن بهار سبز نمی‌شود. چطور می‌توان با می، جانی که سوخته، دوباره تازه کرد؟
خیزد نفس ز سینه گرمم به رنگ آه
خاکسترست گرد بیابان سوخته
هوش مصنوعی: نفس گرم من با اندوهی عمیق و خاکستری مانند آتش خاموشی، به سمت بیابان سوخته می‌وزد.
از مرگ فارغند حریفان پاکباز
آتش چه می کند به نیستان سوخته؟
هوش مصنوعی: دوستان دلیر و راستین در برابر مرگ بی‌تفاوت هستند، پس آتش در این نیستان سوخته چه افسوسی دارد؟
از خاک پای سوختگان است سرمه ام
بینایی شرر بود از جان سوخته
هوش مصنوعی: سرمه‌ای که به عنوان بینایی من استفاده می‌شود، از خاک پای کسانی به دست آمده که در درد و آتش عشق سوخته‌اند؛ و جذبه‌ای که در آن وجود دارد، ناشی از جان‌های سوخته است.
چون داغ لاله است زمین گیر آه من
از دل به لب نمی رسد افغان سوخته
هوش مصنوعی: درد و رنج من به اندازه‌ای است که به سختی می‌توانم آن را بیان کنم. گویی دل من داغ دیده و این احساس را نمی‌توانم به زبان بیاورم.
جان تازه شد ز سینه بی آرزو مرا
گلزار رهروست بیابان سوخته
هوش مصنوعی: زندگی و شور و شوقی تازه در دل من شکل گرفته است، در حالی که من به دنبال آرامش و زیبایی در دنیای خودم هستم، حتی اگر در یک بیابان خالی و بی‌روح باشم.
صائب ز خوان نعمت الوان نوبهار
قانع شدم چو لاله به یک نان سوخته
هوش مصنوعی: من از سفره نعمت‌های رنگارنگ بهار سیر شدم، مثل لاله‌ای که فقط به یک نان سوخته راضی است.