غزل شمارهٔ ۶۶۱۳
از اشک ماست پاکی دامان صبحگاه
از آه سرد ماست رگ جان صبحگاه
دستی بلند ساز که عمر دراز خضر
مدی بود ز دفتر احسان صبحگاه
در بیضه طوطی دل زنگار بسته را
شکرشکن کند شکرستان صبحگاه
هر عقده ای که در دل از انجم سپهر داشت
شد سر به سر گشاده ز دندان صبحگاه
تنگی ز دل، گرفتگی از سینه می برد
پیشانی گشاده ایوان صبحگاه
از شب چو خون مرده جهان آرمیده بود
پرشور عشق شد ز نمکدان صبحگاه
نانش همیشه گرم بود همچو آفتاب
هرکس بود وظیفه خور خوان صبحگاه
از اشتیاق جلوه آن آفتاب رو
قد می کشد چو سرو، خیابان صبحگاه
دایم به روی خلق در فیض باز نیست
غافل مشو ز چاک گریبان صبحگاه
عمر دوباره ای که شود تازه جان ازو
آماده است در لب خندان صبحگاه
بیدار می کند دل در خواب رفته را
فریاد بلبلان خوش الحان صبحگاه
چون گاهواره خشک چه بر جای مانده ای؟
تر کن لبی چو طفل ز پستان صبحگاه
مردان به آه گرم مکرر ربوده اند
گوی سعادت از خم چوگان صبحگاه
چون آفتاب شد شفقی چهره ام ز رشک
کز تیغ کیست زخم نمایان صبحگاه
از جبهه گشاده به مطلب توان رسید
صائب مدار دست ز دامان صبحگاه
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از اشک ماست پاکی دامان صبحگاه
از آه سرد ماست رگ جان صبحگاه
هوش مصنوعی: این شعر اشاره به تأثیر عواطف و احساسات انسانها بر طبیعت دارد. بیان میکند که صبحگاه به دلیل اشکها و اندوههای ما، پاک و دلفریب است. همچنین، این احساسات و دلتنگیهای ما در بیداری صبحگاهی تاثیرگذارند و به نوعی زندگی و تازگی صبح را شکل میدهند.
دستی بلند ساز که عمر دراز خضر
مدی بود ز دفتر احسان صبحگاه
هوش مصنوعی: دست بلندت را برافراز، زیرا عمر طولانی خضر، پیامبر حیات جاودانی است که در کتاب نعمتهای صبحگاهی ثبت شده است.
در بیضه طوطی دل زنگار بسته را
شکرشکن کند شکرستان صبحگاه
هوش مصنوعی: در دل طوطی که به مانند زنگاری تیره و کدر است، شکر زندگی در صبحگاه به طرز شگفتانگیزی خوشایند و شیرین میشود.
هر عقده ای که در دل از انجم سپهر داشت
شد سر به سر گشاده ز دندان صبحگاه
هوش مصنوعی: هر نگرانی یا دشواری که در دل از مشکلات و فشارهای زندگی احساس میشود، در نهایت مانند یک غم قدیمی صبحگاهان به سمت روشنایی و آرامش میرود و برطرف میشود.
تنگی ز دل، گرفتگی از سینه می برد
پیشانی گشاده ایوان صبحگاه
هوش مصنوعی: دل را تنگی و سینه را گرفتگی میآورد، اما صبحگاهی با پیشانی گشاده و روشنایی خود این احساسات را از بین میبرد.
از شب چو خون مرده جهان آرمیده بود
پرشور عشق شد ز نمکدان صبحگاه
هوش مصنوعی: مثل اینکه دنیا در شب به خواب رفته بود و بیحالت و بیحرکت بود، اما با طلوع صبح و عشق شدید، بیدار و پرجنبوجوش شد.
نانش همیشه گرم بود همچو آفتاب
هرکس بود وظیفه خور خوان صبحگاه
هوش مصنوعی: نان او همیشه گرم و تازه بود، مانند آفتاب. هر کسی باید در صبحگاه، وظیفه خود را در تأمین روزی به عهده داشته باشد.
از اشتیاق جلوه آن آفتاب رو
قد می کشد چو سرو، خیابان صبحگاه
هوش مصنوعی: به خاطر اشتیاقی که به زیبایی آن خورشید دارد، خیابان صبحگاهی همچون درخت سروی قد میکشد.
دایم به روی خلق در فیض باز نیست
غافل مشو ز چاک گریبان صبحگاه
هوش مصنوعی: همواره در افشای نعمتها و خیری که به مردم میرسد گشادهدست نیست، پس از یاد غفلت کن و به زیباییهای صبحگاهی توجه داشته باش.
عمر دوباره ای که شود تازه جان ازو
آماده است در لب خندان صبحگاه
هوش مصنوعی: وقتی دوباره فرصتی برای زندگی فراهم شود، جان انسان برای آن آماده است و روز آغازین با لبخندی دلنشین از راه میرسد.
بیدار می کند دل در خواب رفته را
فریاد بلبلان خوش الحان صبحگاه
هوش مصنوعی: صدای خوش بلبلان در صبح، دل خوابآلود را به بیداری دعوت میکند.
چون گاهواره خشک چه بر جای مانده ای؟
تر کن لبی چو طفل ز پستان صبحگاه
هوش مصنوعی: چگونه میتوانی بیتحرک و بیاحساس بمانی؟ مثل گهوارهای خشک و بیاستفاده. زبانت را به مانند دهان کودکی که از شیر صبحگاهی لب میزند، تر کن و زندگی را احساس کن.
مردان به آه گرم مکرر ربوده اند
گوی سعادت از خم چوگان صبحگاه
هوش مصنوعی: مردان با تلاش و کوشش فراوان، خوشبختی را به دست آوردهاند و مانند بازیکنان چوگان، آن را از میدان صبحگاهی به دست میآورند.
چون آفتاب شد شفقی چهره ام ز رشک
کز تیغ کیست زخم نمایان صبحگاه
هوش مصنوعی: وقتی که صبح خودش را به شکل آفتاب نشان میدهد، چهرهام از حسادت و ناراحتی از زخمهایی که از تیغها باقی مانده، سرخ و نمایان میشود.
از جبهه گشاده به مطلب توان رسید
صائب مدار دست ز دامان صبحگاه
هوش مصنوعی: از راهی که باز است، میتوان به هدف رسید، صائب، دستت را از دامن صبحگاه برندار.