غزل شمارهٔ ۶۶۱۱
بریده نعل ز عشق که بر جگر لاله؟
به سنبل که سیه کرده چشم تر لاله؟
کند به زاهد و میخواره یک روش تأثیر
فتاده است چو آتش به خشک و تر لاله
سبک به باد فنا چون شرار خواهد رفت
اگر ز کوه زند دست بر کمر لاله
ز لطف طبع بهاران مگر خبر دارد؟
که دود آه گره کرده در جگر لاله
شکوفه صبح بهارست و لاله است شفق
پس از شکوفه ازان گشت جلوه گر لاله
ز زهد خشک اثر در جهان نخواهد ماند
اگر چنین شود از باغ شعله ور لاله
اگر نه از رخ گلرنگ یار منفعل است
چرا ز خاک برآید فکنده سر لاله؟
به وقت لاله می لاله رنگ حاجت نیست
که همچو جام صبوحی کند اثر لاله
ز درد و صافی تهی نیست جام سوختگان
که نصف خون بود و نصف مشک تر لاله
ز خاک تیره چه می جوید و چه گم کرده است؟
که برفروخت چراغی به هر گذر لاله
سواد شهر به خونین دلان کند تنگی
به کوه و دشت کند جوش بیشتر لاله
مدار دست ز مینا و جام در فصلی
که شیشه ساز شود غنچه، کاسه گر لاله
به هر دو دست سر خویش توبه می گیرد
چو تاج لعل نهد کج به طرف سر لاله
به چشم هر که چو مجنون سوادخوان شده است
سیاه خیمه لیلی است داغ هر لاله
به داغ عشق سرآمد توان ز اقران شد
که از سراسر گلهاست تا جور لاله
اگر چه لاله بسی هست نوبهاران را
ز چهره تو ندارد برشته تر لاله
به نقل و باده درین موسم احتیاجی نیست
که هم شراب بود هم کباب تر لاله
به یک پیاله نگردد کس این چنین مدهوش
سیاه مست شد از باده دگر لاله
پس از شکوفه مده سیر لاله زار از دست
که هست چون شفق صبح در گذر لاله
به برگ لاله نه شبنم بود، که دندان را
ز رشک روی تو افشرده بر جگر لاله
چنان که در جگر لعل آب پنهان است
نهان شده است چنان تیغ کوه در لاله
عجب که توبه سنگین ما کمر بندد
که کوه را زده از جوش بر کمر لاله
به مشت خار و خس ما دل که خواهد سوخت؟
در آن ریاض که گردیده پی سپر لاله
ز نور عاریه مستغنی اند سوختگان
به روشنایی خود می کند سفر لاله
دوروزه مهلت خود صرف میگساری کرد
چه غافل است به این عمر مختصر لاله
دلش چو پای چراغ است ازان سیاه مدام
که روز و شب بود از باده بی خبر لاله
توان به خون جگر گوهر بصیرت یافت
که شد ز خوردن خونابه دیده ور لاله
ز شرم، روی تو هر جا عرق فشان گردد
شکسته کاسه دریوزه ای است هر لاله
مگر خیال شبیخون تازه ای دارد؟
که یکه تاز برون آمده است هر لاله
شکوفه چون سپه روم روی گردانده است
شده است تا چو قزلباش جلوه گر لاله
بناز بر جگر داغدار خود صائب
که هیچ باغ نمی دارد اینقدر لاله
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بریده نعل ز عشق که بر جگر لاله؟
به سنبل که سیه کرده چشم تر لاله؟
هوش مصنوعی: فرشتهای که در عشق دچار زخم و آزار شده، آیا میتواند بر روی گل لالهای که جگرش بریده شده، بنشیند؟ این گل که به خاطر اشکهایش، چشمانش سیاه شده است، چطور میتواند در کنار گل سنبل زندگی کند؟
کند به زاهد و میخواره یک روش تأثیر
فتاده است چو آتش به خشک و تر لاله
هوش مصنوعی: روش تأثیر، دل و جان زاهد و میخواره را تحت تأثیر قرار داده است، همانطور که آتش به لالههای خشک و تر نفوذ میکند.
سبک به باد فنا چون شرار خواهد رفت
اگر ز کوه زند دست بر کمر لاله
هوش مصنوعی: اگر باد به سرعت بوزد، مانند شعله آتش خواهد رفت. اگر کسی از بالای کوه با دستانش بر کمر گل لاله فشار آورد.
ز لطف طبع بهاران مگر خبر دارد؟
که دود آه گره کرده در جگر لاله
هوش مصنوعی: آیا بهار از مهربانی خود خبر دارد؟ که دودی که بر اثر آه و اندوه بر دل لاله نشسته، به آن گل آسیب میزند.
شکوفه صبح بهارست و لاله است شفق
پس از شکوفه ازان گشت جلوه گر لاله
هوش مصنوعی: گلهای بهاری چون شکوفههای صبح درخشندگی و زیبایی دارند، و لکههای قرمز رنگ آسمان در هنگام صبحگاهی، به مانند گلهای لالهای است که از درخشش شکوفهها به وجود آمدهاند.
ز زهد خشک اثر در جهان نخواهد ماند
اگر چنین شود از باغ شعله ور لاله
هوش مصنوعی: اگر زهد و دوری از دنیا بهصورت خشک و بیروح باشد، تأثیری در جهان نخواهد گذاشت. مانند اینکه اگر باغی پر از گل و شعلهور نباشد، زیبایی و شادابیای در آن نخواهد بود.
اگر نه از رخ گلرنگ یار منفعل است
چرا ز خاک برآید فکنده سر لاله؟
هوش مصنوعی: اگر رنگ روی دوست زیبا نیست، پس چرا لالهای که از خاک میروید، سرش را به زمین خم کرده است؟
به وقت لاله می لاله رنگ حاجت نیست
که همچو جام صبوحی کند اثر لاله
هوش مصنوعی: در زمان شکفتن گل لاله، نیازی به رنگ خاصی برای برآورده کردن آرزوها نیست، زیرا این گل خود به تنهایی تأثیر شگرفی دارد.
ز درد و صافی تهی نیست جام سوختگان
که نصف خون بود و نصف مشک تر لاله
هوش مصنوعی: جام سوختگان از درد و رنج خالی نیست؛ زیرا نیمی از آن پر از خون و نیم دیگرش پر از عطر گلی به نام لاله است.
ز خاک تیره چه می جوید و چه گم کرده است؟
که برفروخت چراغی به هر گذر لاله
هوش مصنوعی: از خاک تیره، چه چیزی را میخواهد و چه چیزی را گم کرده است؟ که برای هر گذر، لالهای چراغی روشن کرده است.
سواد شهر به خونین دلان کند تنگی
به کوه و دشت کند جوش بیشتر لاله
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که ساکنان شهر، به خصوص افرادی که احساس ناراحتی و درد دارند، دچار تنگنا و فشار میشوند. همچنین، این احساسات منفی باعث میشود که در دشتها و کوهها نیز زندگی و نشاط بیشتری به وجود بیاید، مانند شکوفا شدن لالهها که نشانهای از زیبایی و رونق است.
مدار دست ز مینا و جام در فصلی
که شیشه ساز شود غنچه، کاسه گر لاله
هوش مصنوعی: در فصلی که گلها میشکفند و زیباییها تازه میشوند، از مینا و جام دوری کن، چرا که این زمان مناسب نوشیدن نیست و باید به طبیعت و شوق زندگی توجه کرد.
به هر دو دست سر خویش توبه می گیرد
چو تاج لعل نهد کج به طرف سر لاله
هوش مصنوعی: انسان به طور کامل و با ارادهای قوی به راهی تازه گام میگذارد و به نوعی از سرگذشت گذشتهاش توبه میکند، مانند فردی که تاجی زیبا بر سر میگذارد، اما آن تاج را به شیوهای نه چندان مناسب و نامتعادل بر سر مینهد.
به چشم هر که چو مجنون سوادخوان شده است
سیاه خیمه لیلی است داغ هر لاله
هوش مصنوعی: هر کسی که به عشق لیلی دچار شده و مانند مجنون، دیوانهوار او را دوست دارد، در نگاهش همه چیز به رنگ سیاه و تیره درآمده است. برای او، عشق و دلبستگی به لیلی مانند نشانهای از درد و اندوه است، همانند داغی که بر روی گلهای لاله باقی میماند.
به داغ عشق سرآمد توان ز اقران شد
که از سراسر گلهاست تا جور لاله
هوش مصنوعی: عشق بر دل انسان چنان تأثیر میگذارد که قدرت و توانایی او را تحت تأثیر قرار میدهد، به گونهای که زیباییهای دیگر را در مقایسه با آن کم رنگ میکند و لذت عشق را در میان همهی زیباییها از گلها و لالهها بیشتر میسازد.
اگر چه لاله بسی هست نوبهاران را
ز چهره تو ندارد برشته تر لاله
هوش مصنوعی: اگرچه در فصل بهار لالههای زیادی وجود دارد، اما زیبایی چهره تو هیچ لالهای را به خود نمیگیرد.
به نقل و باده درین موسم احتیاجی نیست
که هم شراب بود هم کباب تر لاله
هوش مصنوعی: در این فصل نیاز به نقل و باده نیست، زیرا هم شراب وجود دارد و هم غذای لذیذی که از گل لاله تهیه میشود.
به یک پیاله نگردد کس این چنین مدهوش
سیاه مست شد از باده دگر لاله
هوش مصنوعی: هیچکس به اندازهٔ این شخص، که به خاطر نوشیدن بادهای دیگر در حالت مستی و غفلت فرو رفته است، به یک پیاله نگاه نکرده و مدهوش نیست. او مانند لالهای است که تحت تأثیر حالت مستی قرار گرفته است.
پس از شکوفه مده سیر لاله زار از دست
که هست چون شفق صبح در گذر لاله
هوش مصنوعی: گلهای لاله پس از شکوفه کردن، زیبایی و شگفتی خود را از دست نمیدهند. مانند روشنی صبح که به آرامی جریان دارد، لالهها نیز هرگز ارزش و جلوه خود را فراموش نمیکنند.
به برگ لاله نه شبنم بود، که دندان را
ز رشک روی تو افشرده بر جگر لاله
هوش مصنوعی: برگ گل لاله شبیه شبنم نیست، بلکه دندانی است که از حسادت به زیبایی تو بر دل لاله فشار آورده است.
چنان که در جگر لعل آب پنهان است
نهان شده است چنان تیغ کوه در لاله
هوش مصنوعی: مانند این که در جگر درختان لعل، آب به آرامی وجود دارد، تیغ تیز کوه نیز در لاله گل پنهان شده است.
عجب که توبه سنگین ما کمر بندد
که کوه را زده از جوش بر کمر لاله
هوش مصنوعی: عجیب است که توبه سخت و سنگین ما میتواند به حدی تاثیرگذار باشد که کوه را برای لالهای که از جوش و خروش آمده، به کمر بندد.
به مشت خار و خس ما دل که خواهد سوخت؟
در آن ریاض که گردیده پی سپر لاله
هوش مصنوعی: دل چه کسی در برابر خار و خس میسوزد؟ در جایی که گلهای لاله به دور خود سپر تشکیل دادهاند.
ز نور عاریه مستغنی اند سوختگان
به روشنایی خود می کند سفر لاله
هوش مصنوعی: پرندگان سوخته از آتش، برای سفر کردن به نور خود نیازمندند و از نور قرضی دیگران بینیاز شدهاند. آنها با زیبایی و روشنایی خود، راه خود را میسازند.
دوروزه مهلت خود صرف میگساری کرد
چه غافل است به این عمر مختصر لاله
هوش مصنوعی: شخصی که دو روز از عمر خود را صرف نوشیدن و خوشگذرانی میکند، غافل است که عمرش مانند گل لاله بسیار کوتاه و محدود است.
دلش چو پای چراغ است ازان سیاه مدام
که روز و شب بود از باده بی خبر لاله
هوش مصنوعی: دل او مانند پای چراغی است که به خاطر تاریکی دائمی و سوختن بیوقفه، نه به روز فکر میکند و نه شب، و غرق در لذت بادهای است که مانند لالهای، بیخبر از زمان میسوزد.
توان به خون جگر گوهر بصیرت یافت
که شد ز خوردن خونابه دیده ور لاله
هوش مصنوعی: کسی که با خون دل تلاش کند و با درد و رنج به بصیرت و درک عمیق برسد، به دانشی میرسد که از احساسات عمیق و تجربههای سخت به دست آمده است. مانند لالهای که از آبیاری با خونابه چشمها به شکوفه میرسد.
ز شرم، روی تو هر جا عرق فشان گردد
شکسته کاسه دریوزه ای است هر لاله
هوش مصنوعی: به خاطر شرم و خجالت تو، هر جا که عرق از پیشانیام بریزد، مانند کاسهای شکسته است که آب لالهها را جمع کرده است.
مگر خیال شبیخون تازه ای دارد؟
که یکه تاز برون آمده است هر لاله
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که در دل شب، خبری تازه و ناگهانی رخ داده باشد؟ چرا که هر گل لاله به تنهایی و با اقتدار در حال درخشیدن است.
شکوفه چون سپه روم روی گردانده است
شده است تا چو قزلباش جلوه گر لاله
هوش مصنوعی: شکوفه مانند سپاه رومیان که به سمت دیگر میچرخند، در حال حاضر به زیبایی و جلوهای شبیه به لالههای قزلباش تبدیل شده است.
بناز بر جگر داغدار خود صائب
که هیچ باغ نمی دارد اینقدر لاله
هوش مصنوعی: به جان خود مینازم که با این احساس درد و دلتنگی زندگی میکنم، چرا که هیچ باغی به اندازهی من پر از گلهای لاله نیست.