گنجور

غزل شمارهٔ ۶۶۱

ز هم نمی گسلد عیش جاودانه ما
خمار صبح ندارد می شبانه ما
ترا که ذوق سخن نیست فکر ساغر کن
که گشت چاک گریبان شرابخانه ما
فسانه دگران خواب در بغل دارد
به چشم خواب نمک می زند فسانه ما
عرق فشانی ابر بهار رنگین است
کنون که خال لب کشت گشت دانه ما
به ناز کی چه میانش، چه جسم لاغر من
دویی کناره گرفته است از میانه ما
زمین ز برگ خزان دیده خرقه پوش شود
اگر بهار کند رنگ عاشقانه ما
کجاست دام فنا تا گلوی ما گیرد؟
قفس خلال شد از فکر آب و دانه ما
کسی نماند که بر آه ما نسوخت دلش
سری کشید به هر روزنی زبانه ما
خمار عشقت اگر دردسر دهد صائب
سری بکش به غزل های عاشقانه ما

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز هم نمی گسلد عیش جاودانه ما
خمار صبح ندارد می شبانه ما
هوش مصنوعی: لذت همیشگی ما هیچگاه از هم جدا نمی‌شود و شب ما همیشه زهرایی نمی‌شود.
ترا که ذوق سخن نیست فکر ساغر کن
که گشت چاک گریبان شرابخانه ما
هوش مصنوعی: اگر تو از ذوق و طعم سخن بی‌خبر هستی، بهتر است فقط به نوشیدن بپردازی، چرا که در این شرابخانه، ما به خاطر عشق و شوق، مفهوم و زیبایی را به هم ریخته‌ایم.
فسانه دگران خواب در بغل دارد
به چشم خواب نمک می زند فسانه ما
هوش مصنوعی: دیگران در خواب‌های خود داستان‌هایی دارند، اما داستان ما در چشمان خواب‌آلود ما نمک می‌زند و به ما طعنه می‌زند.
عرق فشانی ابر بهار رنگین است
کنون که خال لب کشت گشت دانه ما
هوش مصنوعی: باران بهاری به مانند عرقی از ابرها می‌بارد و اکنون که لب‌های زمین با دانه‌های زراعی آغشته شده است، جلوه‌ای زیبا و رنگین پیدا کرده است.
به ناز کی چه میانش، چه جسم لاغر من
دویی کناره گرفته است از میانه ما
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم به چه دلیل، اما به خاطر ناز و دلبرانه‌گی کسی، جسم لاغر من از ما فاصله گرفته و جدا شده است.
زمین ز برگ خزان دیده خرقه پوش شود
اگر بهار کند رنگ عاشقانه ما
هوش مصنوعی: اگر بهار با رنگ و بوی عاشقانه‌اش بیاید، زمین که حالا پوشیده از برگ‌های پاییزی است، تغییر خواهد کرد و زیبایی جدیدی به خود خواهد گرفت.
کجاست دام فنا تا گلوی ما گیرد؟
قفس خلال شد از فکر آب و دانه ما
هوش مصنوعی: کجا می‌توانیم دام فنای خود را پیدا کنیم تا به گردن ما بیفتد؟ حالا که قفس ما از اندیشه آب و دانه‌ای که می‌خواهیم پر شده است.
کسی نماند که بر آه ما نسوخت دلش
سری کشید به هر روزنی زبانه ما
هوش مصنوعی: هیچ‌کس باقی نمانده است که دلش برای ناراحتی ما به درد آمده باشد؛ او فقط به باری به نشانهٔ ما نگاهی انداخته و از کنار ما گذشته است.
خمار عشقت اگر دردسر دهد صائب
سری بکش به غزل های عاشقانه ما
هوش مصنوعی: اگر عشق تو برایم مشکلاتی ایجاد کند، صائب، سرت را پایین بینداز و به شعرهای عاشقانه ما گوش کن.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۶۶۱ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1399/05/14 16:08
مظفر محمدی الموتی خشکچالی

احتمالاً به «ناز» کی، اشتباه تایپی است. به صورت ذیل اصلاح شود:
به نازکی، چه میانش، چه جسم لاغر من / دویی، کناره گرفته‌ست از میانه‌ی ما