گنجور

غزل شمارهٔ ۶۶۰۷

عرق به برگ گلت می دود شتاب زده
نگاه گرم که این نقش را بر آب زده؟
چه خانه ها که رساند به آب، طوفانش
رخی که از نگه گرم شد گلاب زده
ز خنده اش جگر آفتاب می سوزد
مرا لبی که نمک بر دل کباب زده
مگر حجاب شود پرده تو، ورنه نقاب
ز عارض تو کتانی است ماهتاب زده
نظر به آن خط مشکین که می تواند کرد؟
که زهر بر دم شمشیر آفتاب زده
ز داغ من جگر سنگ آب گردیده
ز درد من کمر کوه پیچ و تاب زده
نشاط روی زمین فرش آستان کسی است
که پشت پای بر این عالم خراب زده
گشاده روی به دیوان آفتاب رود
چو صبح هر که نفس از ره حساب زده
فغان که شبنم مغرور ما نمی داند
که خیمه در گذر نور آفتاب زده
بیاض گردن او را ز نقطه ریزی خال
توان شناخت که گشته است انتخاب زده
کجاست فرصت دل برگرفتن از عالم؟
چنین که می روم از خویشتن شتاب زده
تو فکر خویش کن ای شیخ، کار من سهل است
مرا شراب و ترا باطن شراب زده
مباد سایه بلبل کم از چمن، کامسال
نهشت برگ گلی گردد آفتاب زده
زبان دعوی خورشید را تواند بست
ز عقده ای که بر آن گوشه نقاب زده
تلاش وصل بتان با حیا مکن صائب
که هست از دل خود روزی حجاب زده

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عرق به برگ گلت می دود شتاب زده
نگاه گرم که این نقش را بر آب زده؟
هوش مصنوعی: عرق از روی گل تو به سرعت به پایین می‌ریزد. نگاهت که گرم و پرشور است، این طرح زیبایی را بر روی آب ایجاد کرده است.
چه خانه ها که رساند به آب، طوفانش
رخی که از نگه گرم شد گلاب زده
هوش مصنوعی: خانه‌های زیادی بودند که تحت تأثیر طوفان قرار گرفتند، طوفانی که به خاطر چشم زیبا و جذابش باعث گرم شدن و شکوفا شدن گل‌ها شد.
ز خنده اش جگر آفتاب می سوزد
مرا لبی که نمک بر دل کباب زده
هوش مصنوعی: لبخند او چون آتش به دل من تأثیر می‌گذارد، و لبی که به اندازه نمک بر روی دل جراحت زده، مرا می‌سوزاند.
مگر حجاب شود پرده تو، ورنه نقاب
ز عارض تو کتانی است ماهتاب زده
هوش مصنوعی: اگر پرده‌ای بر چهره‌ات بیفتد، در غیر این صورت، پوشش تو تنها پارچه‌ای است که نور مهتاب بر آن می‌تابد.
نظر به آن خط مشکین که می تواند کرد؟
که زهر بر دم شمشیر آفتاب زده
هوش مصنوعی: به آن خط زیبا و سیاه چگونه می‌توان نگاه کرد؟ در حالی که زهر بر لبه شمشیر تابناک خورشید نشسته است.
ز داغ من جگر سنگ آب گردیده
ز درد من کمر کوه پیچ و تاب زده
هوش مصنوعی: از شدت درد و رنج من، سنگ دل‌ها نیز تحت تأثیر قرار گرفته‌اند و از شدت ناراحتی من، کوه‌ها نیز به تپش و تلاطم افتاده‌اند.
نشاط روی زمین فرش آستان کسی است
که پشت پای بر این عالم خراب زده
هوش مصنوعی: شادی و سرزندگی در دنیا نتیجه وجود افرادی است که با اعتماد به نفس و استقامت بر چالش‌های زندگی غلبه کرده و راه را برای دیگران هموار می‌کنند.
گشاده روی به دیوان آفتاب رود
چو صبح هر که نفس از ره حساب زده
هوش مصنوعی: چهره‌اش مانند صبحی روشن و دل‌انگیز است که به سراغ خورشید می‌رود. هر کسی که بخواهد حساب خود را پس بگیرد، باید به او نزدیک شود.
فغان که شبنم مغرور ما نمی داند
که خیمه در گذر نور آفتاب زده
هوش مصنوعی: ای کاش شبنم زیبا و مغرور ما نمی‌دانست که چطور نور آفتاب باعث می‌شود خیمه‌اش در مقام و موقعیت خود تغییر کند.
بیاض گردن او را ز نقطه ریزی خال
توان شناخت که گشته است انتخاب زده
هوش مصنوعی: گردن او را می‌توان از روی یک نقطه ریز خال شناخت، زیرا که انتخاب‌های خاصی بر روی آن انجام شده است.
کجاست فرصت دل برگرفتن از عالم؟
چنین که می روم از خویشتن شتاب زده
هوش مصنوعی: کجا فرصتی برای دل کندن از این دنیای پرفتن وجود دارد؟ در حالی که با شتاب از خودم دور می‌شوم.
تو فکر خویش کن ای شیخ، کار من سهل است
مرا شراب و ترا باطن شراب زده
هوش مصنوعی: ای شیخ، تو به کارهای خودت بپرداز، کار من آسان است؛ من شراب می‌نوشم و تو به عمق معنای شراب مشغول باش.
مباد سایه بلبل کم از چمن، کامسال
نهشت برگ گلی گردد آفتاب زده
هوش مصنوعی: سایه بلبل در چمن نباید کمتر از چمن باشد، زیرا در این حال درختی که در زیر آفتاب قرار گرفته، تبدیل به گلی شده است.
زبان دعوی خورشید را تواند بست
ز عقده ای که بر آن گوشه نقاب زده
هوش مصنوعی: زبان می‌تواند چهره واقعی خورشید را پنهان کند، به خاطر مسئله‌ای که در آن گوشه نهان شده است.
تلاش وصل بتان با حیا مکن صائب
که هست از دل خود روزی حجاب زده
هوش مصنوعی: تلاش برای رسیدن به معشوقان با احتیاط و حیا نکن، چرا که دل تو خودش پرده‌ای بر روی واقعیات دارد که ممکن است مانع دیدن روشنی‌ها شود.