گنجور

غزل شمارهٔ ۶۶۰۳

به صد دلیل نرفتن ره خدای که چه؟
به صد چراغ ندیدن به پیش پای که چه؟
گذشته اند ز چه بی عصا سبکپایان
تو می روی به ته چاه با عصای که چه؟
ز برق و باد سبق می برند گرمروان
فتاده ای تو به دنبال رهنمای که چه؟
ز آفتاب شود پخته هر کجا خامی است
تو می دوی ز پی سایه همای که چه؟
ز ابر قطره به دریا رساند گوهر خویش
تو چون حباب کنی خانه را جدای که چه؟
قضا نتیجه کردارهای باطل توست
تو ساده لوح کنی شکوه از قضای که چه؟
چو سرو جامه آزادگان یکی باشد
تو هر دو روز بدل می کنی قبای که چه؟
قرارگاه تو در زیر خاک خواهد بود
تو می بری به فلک پایه بنای که چه؟
گدای کوچه عشق است چرخ ازرق پوش
تو دست کفچه کنی پیش این گدای که چه؟
ترا که بهره ای از نوش نیست غیر از نیش
همی ز شهد لبالب کنی سرای که چه؟
به گنجهای گهر زخم عشق ارزان است
تو می کنی طمع از عشق خونبهای که چه؟
ترا که در سر هر مو گرهگشایی هست
چو زلف کار من افکنده ای به پای که چه؟
ز سنگ لاله برآمد ز خاک سبزه دمید
برون ز پوست نیایی درین هوای که چه؟
جواب آن غزل است این که گفت مختاری
غنی به کبر و به دل خواستن گدای که چه؟

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به صد دلیل نرفتن ره خدای که چه؟
به صد چراغ ندیدن به پیش پای که چه؟
هوش مصنوعی: به دلایلی زیاد نمی‌رویم به سوی حق و حقیقت، اینکه چه اهمیتی دارد؟ حتی با وجود نشانه‌های روشن و واضحی که در برابر ماست، باز هم توجهی نمی‌کنیم؛ این نیز چه ارزشی دارد؟
گذشته اند ز چه بی عصا سبکپایان
تو می روی به ته چاه با عصای که چه؟
هوش مصنوعی: چرا افرادی که بدون عصا و با سبکی حرکت می‌کنند، گذشته‌اند، اما تو با عصا به سمت ته چاه می‌روی؟ این نشان می‌دهد که تو با وجود داشتن وسیله‌ای برای کمک، در مسیر خطرناک‌تری قرار گرفته‌ای.
ز برق و باد سبق می برند گرمروان
فتاده ای تو به دنبال رهنمای که چه؟
هوش مصنوعی: ز برق و باد می‌رانند کسانی را که با شتاب و اشتعال در حرکتند. تو که به دنبال راهنمایی هستی، چه چیزی را طلب می‌کنی؟
ز آفتاب شود پخته هر کجا خامی است
تو می دوی ز پی سایه همای که چه؟
هوش مصنوعی: هر جا که ناپختگی و خامی وجود دارد، نور خورشید آنجا را پخته می‌کند. تو چرا بی‌جهت به دنبال سایه پرنده‌ای هستی؟
ز ابر قطره به دریا رساند گوهر خویش
تو چون حباب کنی خانه را جدای که چه؟
هوش مصنوعی: اگر قطره‌ای از ابر به دریا برسد، به ارزش و اهمیت خود پی می‌برد. تو هم مانند یک حباب هستی، آیا خانه‌ات را جدا می‌کنی تا به چه هدفی برسی؟
قضا نتیجه کردارهای باطل توست
تو ساده لوح کنی شکوه از قضای که چه؟
هوش مصنوعی: نتیجه اعمال نادرست تو همان قضا و سرنوشتی است که به آن دچار شده‌ای. تو که ساده‌انگاری، چرا از سرنوشت خود شکایت می‌کنی؟
چو سرو جامه آزادگان یکی باشد
تو هر دو روز بدل می کنی قبای که چه؟
هوش مصنوعی: انسان هایی که آزاد و رها هستند همواره خود را مانند سرو، با وقار و آزادگی نشان می‌دهند. تو اما بیهوده و با تغییرات مداوم، لباس های خود را عوض می‌کنی. این تغییرات چه معنایی دارند؟
قرارگاه تو در زیر خاک خواهد بود
تو می بری به فلک پایه بنای که چه؟
هوش مصنوعی: محل سکونت تو در زیر خاک خواهد بود، اما تو به کجا می‌روی و چقدر به آسمان بالا می‌روی؟
گدای کوچه عشق است چرخ ازرق پوش
تو دست کفچه کنی پیش این گدای که چه؟
هوش مصنوعی: درتاریکی عشق، انسانی به نام گدا وجود دارد که با سر و وضعی خاص به سر می‌برد. حالا تو اگر می‌خواهی، می‌توانی با نشان دادن محبت و مهربانی به او، متوجه شوی که ارزش این گدا چقدر است.
ترا که بهره ای از نوش نیست غیر از نیش
همی ز شهد لبالب کنی سرای که چه؟
هوش مصنوعی: تو که بهره‌ای از لذت و خوشی نمی‌بری، جز زخم و آزار، چگونه می‌خواهی که از شیرینی زندگی استفاده کنی و به دیگران نشان بدهی که چه زیباست؟
به گنجهای گهر زخم عشق ارزان است
تو می کنی طمع از عشق خونبهای که چه؟
هوش مصنوعی: زخم عشق به مراتب ارزشمندتر از گنج‌های قیمتی است و تو به چه دلیل انتظار بهایی برای عشق داری؟
ترا که در سر هر مو گرهگشایی هست
چو زلف کار من افکنده ای به پای که چه؟
هوش مصنوعی: تو که در هر تار موی خود، گره‌گشایی داری، چرا زلف من را به پای خود انداخته‌ای؟
ز سنگ لاله برآمد ز خاک سبزه دمید
برون ز پوست نیایی درین هوای که چه؟
هوش مصنوعی: از دل سنگ، لاله‌ای سر برآورد و از خاک، سبزه‌ای رویید. در این هوای چه خبر است که تو هم از درون نیامده‌ای؟
جواب آن غزل است این که گفت مختاری
غنی به کبر و به دل خواستن گدای که چه؟
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که کسی که دارای ثروت و مقام است، نمی‌تواند به راحتی و با کبر و غرور به کسی که فقیر و نیازمند است نزدیک شود، زیرا درخواست و خواسته‌ها در دل انسان‌ها متفاوت است. در نهایت، فرد ثروتمند نمی‌تواند درک کند که چه چیزهایی را نیازمند احساس و محبت واقعی قرار دهد.