غزل شمارهٔ ۶۵۸۹
شنیدم آه گرمی با تو گستاخانه سرکرده
به جسم نازکت بیماری چشمت اثر کرده
گل رخسارت از دلسوزی تب آتشین گشته
ملاقات لبت تبخاله را تنگ شکر کرده
خمار خون مظلومان که بی قیدانه می خوردی
سر بی مهریت را آشنای دردسر کرده
رگ دست ترا کز رشته جان است نازکتر
طبیب بی مروت بوسه گاه نیشتر کرده
به امیدی که با نبض تو دستی آشنا سازد
مسیح از خانه خورشید آهنگ سفر کرده
ترا صائب اگر پای عیادت هست خوش باشد
که ما را این خبر از هستی خود بی خبر کرده
غزل شمارهٔ ۶۵۸۸: مگر در باغ راه جلوه جانانه افتاده؟غزل شمارهٔ ۶۵۹۰: که یارب گرم در رخسار آن نازک میان دیده؟
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شنیدم آه گرمی با تو گستاخانه سرکرده
به جسم نازکت بیماری چشمت اثر کرده
هوش مصنوعی: شنیدم که با وجود لطافت بدنت، بیماری چشمانت به آن آسیب رسانده و آهی گرم و پرهیجان از تو برخاسته است.
گل رخسارت از دلسوزی تب آتشین گشته
ملاقات لبت تبخاله را تنگ شکر کرده
هوش مصنوعی: چهره زیبای تو از عشق و دلسوزی به شدت داغ شده است، و وقتی که لبانت را میبینم، احساس میکنم گرمایی شیرین در وجودم جاری میشود.
خمار خون مظلومان که بی قیدانه می خوردی
سر بی مهریت را آشنای دردسر کرده
هوش مصنوعی: نوشیدن سرمستی از خون بیگناهان، تو را که بیدردسر زندگی میکردی، با مشکلات و رنجها آشنا کرده است.
رگ دست ترا کز رشته جان است نازکتر
طبیب بی مروت بوسه گاه نیشتر کرده
هوش مصنوعی: دست تو که حیات و زندگیات به آن وابسته است، به قدری ظریف و حساس است که پزشک بیاحساس به راحتی آن را با تیغ جراحی میبرد.
به امیدی که با نبض تو دستی آشنا سازد
مسیح از خانه خورشید آهنگ سفر کرده
هوش مصنوعی: امید دارم که ریتم وجود تو به من آشنایی ببخشد، در حالی که مسیح از سرزمین نور و تابش، به سفر میرود.
ترا صائب اگر پای عیادت هست خوش باشد
که ما را این خبر از هستی خود بی خبر کرده
هوش مصنوعی: اگر تو صائب عزیز، بخواهی به دیدن ما بیایی، با کمال میل خوشحال خواهیم شد. اما این را بدان که ما از وجود خود و حقیقت زندگیمان بیخبر شدهایم.
حاشیه ها
1398/07/23 12:09
الهام
اصل و درست مصرع اول این است:
شنیدم گرمی می با تو گستاخانه سر کرده