غزل شمارهٔ ۶۵۸۸
مگر در باغ راه جلوه جانانه افتاده؟
که از مستی ز دست شاخ گل پیمانه افتاده
ز آبادی نظر بر سنگ طفلان است مجنون را
وگرنه گنجها در گوشه ویرانه افتاده
در آن محفل که می سوزم چو شمع از داغ ناکامی
مکرر آتش از پروانه در پروانه افتاده
نمی گردد ز جولان سختی ره سیل را مانع
عبث سنگ ملامت در پی دیوانه افتاده
درین دریای گوهر آن حباب سست بنیادم
که سیلابم به منزل از هوای خانه افتاده
ز فیض خاکساری رزق من بی خواست می آید
که سیراب است هر خشتی که در میخانه افتاده
زنم بر قلب لشکر چون علم خود را به تنهایی
به این بی دست و پایی همتم مردانه افتاده
به چشمم آب می گردد چو خورشید از قدح امشب
ز رخسار که یارب عکس در پیمانه افتاده؟
ندارم یک نفس آرام در یک جا ز شوق او
سپند بی قرار من در آتشخانه افتاده
به قدر آنچه آن حسن غریب است آشنا با دل
نگاه آشنا در چشم او بیگانه افتاده
نبندد بر زمین چون نقش صائب ناله زارم؟
که ناقوس من از طاق دل بتخانه افتاده
غزل شمارهٔ ۶۵۸۷: مدان از بی نیازی طبع من گر سرکش افتادهغزل شمارهٔ ۶۵۸۹: شنیدم آه گرمی با تو گستاخانه سرکرده
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مگر در باغ راه جلوه جانانه افتاده؟
که از مستی ز دست شاخ گل پیمانه افتاده
هوش مصنوعی: آیا در باغ، زیبایی و جلوه خاصی مشهود است که باعث شده است از سر نشئگی، چنگ بر شاخ گل ترک خورده باشد؟
ز آبادی نظر بر سنگ طفلان است مجنون را
وگرنه گنجها در گوشه ویرانه افتاده
هوش مصنوعی: مجنون به چهره زیبا و حال و روز بچهها توجه دارد و اگر این توجه نبود، ثروتها در گوشههای ویران در انتظار یافتن هستند.
در آن محفل که می سوزم چو شمع از داغ ناکامی
مکرر آتش از پروانه در پروانه افتاده
هوش مصنوعی: در آن جمعی که من به خاطر نامرادیهایم به شدت رنج میبرم و مانند شمع در حال سوختن هستم، آتش و شعلهای که از پروانه به پروانه منتقل میشود، نشاندهندهٔ تأثیر عمیق این دردها بر من است.
نمی گردد ز جولان سختی ره سیل را مانع
عبث سنگ ملامت در پی دیوانه افتاده
هوش مصنوعی: مشکلات و چالشها باعث نمیشوند که سیل مسیرش را تغییر دهد، و سنگهای ملامت نمیتوانند مانع دیوانگی کسی شوند که به دنبال آرزوهایش است.
درین دریای گوهر آن حباب سست بنیادم
که سیلابم به منزل از هوای خانه افتاده
هوش مصنوعی: در این دریای پر از جواهر، من مانند حبابی ناپایدار هستم که به خاطر طوفانی به سرزمین آرامش نیامدهام.
ز فیض خاکساری رزق من بی خواست می آید
که سیراب است هر خشتی که در میخانه افتاده
هوش مصنوعی: از برکات humble بودن، نعمت من بدون هیچ خواستهای در میآید، زیرا هر تیرگی که در میخانه قرار گرفته، سیراب و پر از زندگی است.
زنم بر قلب لشکر چون علم خود را به تنهایی
به این بی دست و پایی همتم مردانه افتاده
هوش مصنوعی: زنی که به تنهایی بر دل لشکر حاکم است، همچون پرچمی در میان نبرد، با ارادهای مردانه و بیهیچ کمکی به این وضعیت دشوار، ایستاده است.
به چشمم آب می گردد چو خورشید از قدح امشب
ز رخسار که یارب عکس در پیمانه افتاده؟
هوش مصنوعی: چشمانم پر از اشک میشود وقتی که میبینم چطور نور خورشید از جام امشب، بر چهرهاش میتابد. ای کاش عکس آن زیبایی در این پیمانه ظاهر شده بود!
ندارم یک نفس آرام در یک جا ز شوق او
سپند بی قرار من در آتشخانه افتاده
هوش مصنوعی: من هیچگاه در یک مکان آرامش ندارم، زیرا شوق محبوبم مرا به شدت بیقرار کرده و مانند آتش در وجودم شعلهور است.
به قدر آنچه آن حسن غریب است آشنا با دل
نگاه آشنا در چشم او بیگانه افتاده
هوش مصنوعی: به اندازهای که آن زیبایی ناشناخته است، دل من با او آشناست؛ اما نگاهی که در چشمان اوست، برای من غریبه به نظر میرسد.
نبندد بر زمین چون نقش صائب ناله زارم؟
که ناقوس من از طاق دل بتخانه افتاده
هوش مصنوعی: آیا نالههای غمانگیز من بر زمین نفس نمیکشد؟ زیرا صدای دلbroken من از کنگرههای دل معشوق دور افتاده است.