گنجور

غزل شمارهٔ ۶۵۶۶

یارب از عرفان مرا پیمانه ای سرشار ده
چشم بینا، جان آگاه و دل بیدار ده
هر سر موی حواس من به راهی می رود
این پریشان سیر را در بزم وحدت بار ده
در دل تنگم ز داغ عشق شمعی برفروز
خانه تن را چراغی از دل بیدار ده
مدتی شد تا ز سرمشق جنون افتاده ام
سرخطی از نو به این مجنون بی پرگار ده
نشئهء پا در رکابِ مِی ندارد اعتبار
مستی دنباله داری همچو چشم یار ده
در لباس تن پرستی پایکوبی مشکل است
دامن جان را رهایی زین ته دیوار ده
قسمت خاصان بود هر چند درد و داغ عشق
عام کن این لطف را، بخشی به این افگار ده
برنمی آید به حفظ جام، دست رعشه دار
قوت بازوی توفیقی مرا در کار ده
پیچ و تاب بی قراری رشته صد گوهرست
گنج را از من بگیر و پیچ و تاب مار ده
چار دیوار عناصر نیست میدان سماع
رخصت جولان مرا در عالم انوار ده
چند مالم سینه بر ریگ روان از تشنگی؟
شربت آبی به من زان تیغ بی زنهار ده
مدتی گفتار بی کردار کردی مرحمت
روزگاری هم به من کردار بی گفتار ده
چند چون مرکز گره باشد کسی در یک مقام؟
پایی از آهن به این سرگشته چون پرگار ده
شیوه ارباب همت نیست جود ناتمام
رخصت دیدار دادی، طاقت دیدار ده
کار را بی کارفرما پیش بردن مشکل است
کارفرمایی به من از غیرت همکار ده
سینه ای چون چنگ لبریز فغانم داده ای
صددهن در ناله کردن همچو موسیقار ده
بیش ازین مپسند صائب را به زندان خرد
از بیابان ملک و تخت از دامن کهسار ده

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یارب از عرفان مرا پیمانه ای سرشار ده
چشم بینا، جان آگاه و دل بیدار ده
هوش مصنوعی: ای خدا، مایه‌ای از شناخت و درک به من عطا کن، چشمی بینا، روحی آگاه و دلی هوشیار به من بده.
هر سر موی حواس من به راهی می رود
این پریشان سیر را در بزم وحدت بار ده
هوش مصنوعی: هر تار موی من به سمتی کشیده می‌شود و جذب می‌شود، این حالتی آشفته و پریشان مربوط به من است، اما در عین حال در کنار اوج وحدت و آرامش، حضورش را طلب می‌کنم.
در دل تنگم ز داغ عشق شمعی برفروز
خانه تن را چراغی از دل بیدار ده
هوش مصنوعی: در دل ناامیدم، به خاطر عشق، شعله‌ای روشن کن تا زندگی‌ام را نورانی کند و روح مرا بیدار سازد.
مدتی شد تا ز سرمشق جنون افتاده ام
سرخطی از نو به این مجنون بی پرگار ده
هوش مصنوعی: مدتی است که از حالت دیوانگی فاصله گرفته‌ام و اکنون نیاز دارم دوباره به خطوات آغازین این دیوانگی برگردم.
نشئهء پا در رکابِ مِی ندارد اعتبار
مستی دنباله داری همچو چشم یار ده
هوش مصنوعی: مستی و سرمستی به پاهایی که در رکاب چنگ می‌زنند، ارزش زیادی ندارد؛ چرا که این نوع احساس مستی مانند نگاه عاشقانه‌ی یار، پیوسته و ماندگار است.
در لباس تن پرستی پایکوبی مشکل است
دامن جان را رهایی زین ته دیوار ده
هوش مصنوعی: در راه لذت‌جویی و دلبستگی به دنیا، آزاد بودن از دست و پا زدن و زحمت کشیدن کار آسانی نیست. برای رهایی از محدودیت‌های زندگی مادی، باید از دیوارهای تنگ و بسته خود عبور کرد.
قسمت خاصان بود هر چند درد و داغ عشق
عام کن این لطف را، بخشی به این افگار ده
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که عشق و احساسات عمیق، مخصوص افرادی خاص است و اگرچه ممکن است با درد و رنج همراه باشد، بهتر است این احساسات را برای دیگران نیز گسترد و به آن‌ها نیز این لطف و زیبایی را بخشید.
برنمی آید به حفظ جام، دست رعشه دار
قوت بازوی توفیقی مرا در کار ده
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم جام را به درستی نگه‌دارم، زیرا دستم لرزان است. لذا من به نیروی موفقیتی که در کارهایم دارم، نیازمندم.
پیچ و تاب بی قراری رشته صد گوهرست
گنج را از من بگیر و پیچ و تاب مار ده
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عواطف و احساسات انسانی می‌پردازد. در آن به تلاطم و دورانی اشاره شده که ناشی از بی‌قراری و احساسات عمیق است. این احساسات به شکل پیچ و تاب‌دار و پرمغز نمایان می‌شوند و در نهایت گنجینه‌ای از درونیات را به تصویر می‌کشند. همچنین، شاعر از این می‌خواهد که چیزهای با ارزش را از او بگیرند، اما هنوز به خود آن پیچیدگی و عواطف شدید اشاره می‌کند.
چار دیوار عناصر نیست میدان سماع
رخصت جولان مرا در عالم انوار ده
هوش مصنوعی: چهار دیوار و عناصر محدودیتی برای من ایجاد نمی‌کند، پس به من اجازه بده که در دنیای نورها به رقص و جنب و جوش بپردازم.
چند مالم سینه بر ریگ روان از تشنگی؟
شربت آبی به من زان تیغ بی زنهار ده
هوش مصنوعی: چند تا پول و دارایی دارم وقتی که قلبم از تشنگی به درد آمده؟ یک جرعه آب به من بده تا از این تیغ بی‌رحم نجات پیدا کنم.
مدتی گفتار بی کردار کردی مرحمت
روزگاری هم به من کردار بی گفتار ده
هوش مصنوعی: مدتی را فقط با حرف زدن سپری کردی، حالا لطف کن و به من هم فرصتی بده تا بدون حرف، عمل کنم.
چند چون مرکز گره باشد کسی در یک مقام؟
پایی از آهن به این سرگشته چون پرگار ده
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این موضوع اشاره می‌کند که در یک موقعیت و جایگاه، انسان‌ها نمی‌توانند به صورت نامحدود و بدون محدودیت عمل کنند. شبیه به این است که اگر کسی بخواهد پا به پا با دیگران حرکت کند، باید ضوابط و مقرراتی را رعایت کند. در واقع، مقیاس و ثبات در زندگی به رفتار و تصمیم‌گیری‌های درست بستگی دارد.
شیوه ارباب همت نیست جود ناتمام
رخصت دیدار دادی، طاقت دیدار ده
هوش مصنوعی: سبک و روش بزرگ مردان این نیست که بدون عمل، تنها به بخشش ناتمام بسنده کنند. تو اجازه ملاقات را به من داده‌ای، پس قدرت و تاب دیدار را نیز به من عطا کن.
کار را بی کارفرما پیش بردن مشکل است
کارفرمایی به من از غیرت همکار ده
هوش مصنوعی: انجام کار بدون حمایت و راهنمایی یک مدیر یا سرپرست مشکل است. از همکارم می‌خواهم که با غیرتش مرا همراهی کند.
سینه ای چون چنگ لبریز فغانم داده ای
صددهن در ناله کردن همچو موسیقار ده
هوش مصنوعی: سینه‌ام مانند چنگی پر از ناله و فریاد است و تو به من صد لبی داده‌ای که مانند یک نوازنده بی‌وقفه ناله کنم.
بیش ازین مپسند صائب را به زندان خرد
از بیابان ملک و تخت از دامن کهسار ده
هوش مصنوعی: دیگر از این، صائب، توقع نداشته باش که من را در زندان اندیشه حبس کنی؛ از دشت و کوه و تخت سلطنت مایه بگذار.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۶۵ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۶۵۶۶ به خوانش امیر محمدی

حاشیه ها

1397/02/21 20:04
محمد سجاد طاوسی

در مصراع دوم با توجه به متن کتابی که در اختیار داشتم این بیت به صورت زیر آمده است :
هر سر موی حواس من به جایی میرود
این پریشان سیر را در بزم وحدت راه ده

1397/11/18 21:02
گلبانگ

پریشان سیر به چه معناست؟ اصلا سیر مثل سیر و پیاز یا سیر مثل سیر و سلوک؟ ممنون اگر کسی راهنمایی کنه.

1397/11/18 22:02
ما را همه شب نمی برد خواب

همون سیر و سلوک البته باید توجه داشت سیر با سلوک تفاوت داره
مثل حضور قلب در نماز میشه انسانی که زبانی در نمازه ولی حواسش هر جایی هست غیر از اون جا که باید باشه
این پریشان سیر
در سیرم اما حواسم جای دیگه است ...
و در واقع نیت خالص نیست

1398/04/03 09:07
محمّد رضا نیک زاد

سلام
« مدتی گفتار بی‌کردار کردی مرحمت
روزگاری هم به من کردار بی‌گفتار ده »
عملیاتی کردن این پیشنهاد و خواستۀ کلیدی صائب از
خداوند باری تعالی،برای ترقیّات و پیشرفت های همه
جانبۀ بشر از جمله ما ایرانی ها لازم و حیاتی است.
دوستان شرح و تفسیر و لزوم رعایت آن را همرسانی
کنند تا واقعیّت این اندیشۀ روشن همگانی و به تدریج
محقّق گردد.

1398/04/03 11:07
محمّد رضا نیک زاد

سلام
« مدتی گفتار بی‌کردار کردی مرحمت
روزگاری هم به من کردار بی‌گفتار ده »
عملیاتی کردن این پیشنهاد و خواستۀ کلیدی صائب از
خداوند باری تعالی،برای ترقیّات و پیشرفت های همه
جانبۀ بشر از جمله ما ایرانی ها لازم و حیاتی است.
دوستان شرح و تفسیر و لزوم رعایت آن را همرسانی
کنند تا واقعیّت این اندیشۀ روشن همگانی و به تدریج
محقّق گردد.

1398/04/03 12:07
محمّد رضا نیک زاد

سلام
معادل عربی این مصراع:
«شیوۀ ارباب همّت نیست جودِ ناتمام»
«اَلاِکرامُ بِلاِتمـام»است.

1402/11/28 20:01
سیدمحمد جهانشاهی

نشئهء پا در رکابِ مِی ندارد اعتبار،