گنجور

غزل شمارهٔ ۶۵۶۳

تا ز خط پشت لب جان بخش جانان شد سیاه
عالم روشن به چشم آب حیوان شد سیاه
چشمه خورشید در گرد کدورت غوطه زد
تا ز خط عنبرین، رخسار جانان شد سیاه
شد به اندک فرصتی فرمانروای رود نیل
روی یوسف گر ز دست انداز اخوان شد سیاه
روشنی بخش نظر باشد ز بوی پیرهن
مصر اگر بر دیده یوسف ز زندان شد سیاه
تیرگی در آستین دارد لباس عاریت
روی ماه از منت خورشید تابان شد سیاه
رومتاب از سیلی دوران که مغزافروز شد
روی عنبر تا ز دست انداز عمان شد سیاه
دیده ای کز سیرچشمی سرمه بینش نیافت
همچو میل آتشین از مد احسان شد سیاه
گوشه چشمی ز لیلی قسمت مجنون نشد
گرچه زآهش روزن چشم غزالان شد سیاه
صبر کن بر تیره بختی ها که طفل شیر را
نعمت الوان دهد مادر، چو پستان شد سیاه
درنگیرد صحبت آیینه با آب روان
بر سکندر زندگی از آب حیوان شد سیاه
جلوه لیلی به تحسینی ز خاکم برنداشت
گرچه از مشق جنون من بیابان شد سیاه
از گشودن روز محشر را سیه سازد چو شب
بس که صائب نامه عمرم ز عصیان شد سیاه

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا ز خط پشت لب جان بخش جانان شد سیاه
عالم روشن به چشم آب حیوان شد سیاه
هوش مصنوعی: زمانی که خطی که بر لب جانان وجود دارد، بر من نگاشته شد، من به شدت تحت تأثیر قرار گرفتم و دنیا به نوعی زیبا و روشن در چشمانم جلوه کرد، همچون آبی شفاف که به حیوانات زندگی بخشیده است.
چشمه خورشید در گرد کدورت غوطه زد
تا ز خط عنبرین، رخسار جانان شد سیاه
هوش مصنوعی: خورشید در مه غلیظ ابهام غرق شد و در نتیجه، چهره معشوق که باید زیبا و درخشان می‌بود، به رنگ سیاه درآمد.
شد به اندک فرصتی فرمانروای رود نیل
روی یوسف گر ز دست انداز اخوان شد سیاه
هوش مصنوعی: در زمان اندکی، یوسف به مقام بالایی در سرزمین نیل رسید، اما اگر برادرانش دسیسه نمی‌کردند، رنگ دیگری به زندگی‌اش می‌بخشیدند.
روشنی بخش نظر باشد ز بوی پیرهن
مصر اگر بر دیده یوسف ز زندان شد سیاه
هوش مصنوعی: اگر بوی پیراهن مصر به چشم یوسف بیفتد، حتی در تاریکی زندان، می‌تواند نور و روشنایی به چشمان او ببخشد.
تیرگی در آستین دارد لباس عاریت
روی ماه از منت خورشید تابان شد سیاه
هوش مصنوعی: در آستین خود تاریکی را پنهان کرده است، لباسی که از خورشید قرض گرفته شده، اکنون بر چهره ماه رنگ سیاهی گرفته است.
رومتاب از سیلی دوران که مغزافروز شد
روی عنبر تا ز دست انداز عمان شد سیاه
هوش مصنوعی: از گرد و غبار سختی‌های زندگی می‌گذرم، همانطور که عطر خوش عنبر در فضا پراکنده می‌شود، اما به یاد می‌آورم که چطور ناملایمات و دشواری‌ها می‌توانند انسان را دستخوش تغییر کنند و به سمت تاریکی ببرند.
دیده ای کز سیرچشمی سرمه بینش نیافت
همچو میل آتشین از مد احسان شد سیاه
هوش مصنوعی: چشمی که به درستی نمی‌تواند ببیند، مانند آتش عاشقانه به سوز و سیاهی می‌رسد. این نشان‌دهنده این است که دوستی و نیکی‌ها نیز ممکن است به بی‌فایده‌ای منجر شود اگر دیدگاه واقعی وجود نداشته باشد.
گوشه چشمی ز لیلی قسمت مجنون نشد
گرچه زآهش روزن چشم غزالان شد سیاه
هوش مصنوعی: لیلی تنها با یک نگاه به مجنون، دلش را نبرد، اما آه و ناله‌اش باعث شد چشم غزال‌ها تیره و غمگین شود.
صبر کن بر تیره بختی ها که طفل شیر را
نعمت الوان دهد مادر، چو پستان شد سیاه
هوش مصنوعی: در زندگی حتی در زمان‌های سخت و دشواری، صبر کن و امیدوار باش. همان‌طور که مادر به فرزندش که در پوست رنگین شیری است، غذا می‌دهد، در شرایط تلخ هم ممکن است نعمت‌های خوشایندی به دست بیاوری. در واقع، گاهی اوقات شرایط سخت می‌تواند به موقعیتی بهتر منجر شود.
درنگیرد صحبت آیینه با آب روان
بر سکندر زندگی از آب حیوان شد سیاه
هوش مصنوعی: آیینه نمی‌تواند با آب روان زیاد صحبت کند، همان‌طور که سکندر در زندگی‌اش به خاطر آب حیات، به سرنوشت تلخی دچار شد.
جلوه لیلی به تحسینی ز خاکم برنداشت
گرچه از مشق جنون من بیابان شد سیاه
هوش مصنوعی: جاذبه و زیبایی لیلی به قدری است که حتی اگر کسی بخواهد از من تقدیر کند، نمی‌تواند خاکی را که من هستم از دل خود خارج کند. با این حال، عشق و جنون من باعث شده که دنیای اطرافم به مانند بیابانی تاریک و بی‌حاصل به نظر برسد.
از گشودن روز محشر را سیه سازد چو شب
بس که صائب نامه عمرم ز عصیان شد سیاه
هوش مصنوعی: در روز قیامت، چهره‌ام به خاطر اعمال بدی که انجام داده‌ام، تیره و تار خواهد شد. عمرم به خاطر گناهانم، همچون نامه‌ای سیاه و ننگین به نظر می‌رسد.