گنجور

غزل شمارهٔ ۶۵۶

چراغ راه ندارد به بزم روشن ما
ز ماهتاب گل افتد به چشم روزن ما
به شوربختی ما نیست چشمه زمزم
چو کعبه بخت سیه، جامه ای است بر تن ما
چگونه عذر توانیم خواست از صیاد؟
قفس شده است چو ماتم سرا ز شیون ما
نشسته بر تن ما لاغری چو نقش حصیر
شکستگی نرود از قلمرو تن ما
نمی رویم چو ماهی به چشمه سار زره
چو تیغ، جوهر ذاتی بس است جوشن ما
ز خاکدان تعلق گرفته ایم هوا
غبار دست ندارد به طرف دامن ما
ز بس که برق حوادث گذشته است بر او
به چشم مور کند کار سرمه خرمن ما
تپانچه کاری باد خزان اگر این است
تذرو رنگ چو عنقا شود به گلشن ما
ز فیض این غزل تازه رو، دگر صائب
به آفتاب زند خنده طبع روشن ما

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چراغ راه ندارد به بزم روشن ما
ز ماهتاب گل افتد به چشم روزن ما
هوش مصنوعی: در مهمانی روشن ما، مانند روشنایی ماه، چراغی وجود ندارد. گل‌ها به چشم‌مان می‌افتند و زیبایی به وجود می‌آورند.
به شوربختی ما نیست چشمه زمزم
چو کعبه بخت سیه، جامه ای است بر تن ما
هوش مصنوعی: ما به خاطر بدبختی‌هایمان از چشمه زنده‌کننده و لطیف زمزم بی‌بهره‌ایم، همان‌طور که کعبه با سرنوشت شوم ما، به نوعی پوشش بد برای ما شده است.
چگونه عذر توانیم خواست از صیاد؟
قفس شده است چو ماتم سرا ز شیون ما
هوش مصنوعی: چطور می‌توانیم از صیاد درخواست عذر کنیم؟ وقتی که قفس مانند خانه‌ای پر از غم و سوگواری به خاطر فریاد و زاری ما شده است.
نشسته بر تن ما لاغری چو نقش حصیر
شکستگی نرود از قلمرو تن ما
هوش مصنوعی: لاغری بر تن ما مانند نقش روی حصیر نشسته و نرمی‌اش هرگز از وجود ما نمی‌رود.
نمی رویم چو ماهی به چشمه سار زره
چو تیغ، جوهر ذاتی بس است جوشن ما
هوش مصنوعی: ما مانند ماهی به چشمه نمی‌رویم، زیرا داشتن جوهر ذاتی ما کافی است و نیازی به زره‌ای مثل تیغ نیست.
ز خاکدان تعلق گرفته ایم هوا
غبار دست ندارد به طرف دامن ما
هوش مصنوعی: ما از خاک و ماده‌ی وجود به دنیا آمده‌ایم و در این دنیا، هیچ چیز نمی‌تواند به ما آسیب برساند یا ما را تحت تاثیر قرار دهد. ما از تعهدات و وابستگی‌ها رهایی داریم و در عین حال، خود را از دنیای مادی می‌دانیم.
ز بس که برق حوادث گذشته است بر او
به چشم مور کند کار سرمه خرمن ما
هوش مصنوعی: از شدت تأثیرات و حوادثی که بر او گذشته، همه چیز به چشمانش مثل یک مور کوچک به نظر می‌رسد و زندگی‌اش به شدت تحت تأثیر این تجربیات قرار گرفته است.
تپانچه کاری باد خزان اگر این است
تذرو رنگ چو عنقا شود به گلشن ما
هوش مصنوعی: اگر تپانچه‌ای در کار باشد که مانند باد خزان عمل کند، رنگ را می‌کَنَد و مانند پرنده‌ افسانه‌ای «عنقا» در باغ ما می‌شود.
ز فیض این غزل تازه رو، دگر صائب
به آفتاب زند خنده طبع روشن ما
هوش مصنوعی: از برکت این غزل جدید، دیگر صائب با خنده‌ای از نور و روشنایی طبع خود، به آفتاب سلام می‌کند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۶۵۶ به خوانش عندلیب