غزل شمارهٔ ۶۵۵
شدیم پیر و نشد تر دو چشم بی نم ما
پلی است آن طرف آب، قامت خم ما
ز اشک ما جگر تشنه ای نشد سیراب
نصیب سوخته جانی نگشت زمزم ما
اسیر نفس و هوا ماند دل، هزار افسوس
به دست دیو برآورد زنگ، خاتم ما
سری ز روزن خورشید برنیاوردیم
به رنگ و بوی جهان محو گشت شبنم ما
گشاده روی تر از سینه کریمانیم
اگر ز خویش به تنگی، درآ به عالم ما
نمی توان غم ما را به خوردن آخر کرد
ترحم است بر آن کس که می خورد غم ما
مثال دیده مورست و ملک جم صائب
فضای عالم امکان، نظر به عالم ما
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شدیم پیر و نشد تر دو چشم بی نم ما
پلی است آن طرف آب، قامت خم ما
هوش مصنوعی: ما پیر شدیم و چشمانمان همچنان بینم و بیاحساس مانده است. این ما هستیم که در آن سوی آب، قامت خمیدهمان را به تصویر میکشیم.
ز اشک ما جگر تشنه ای نشد سیراب
نصیب سوخته جانی نگشت زمزم ما
هوش مصنوعی: از اشکهای ما هیچ سیراب نشد، و کسی که دلش پر از درد است، از آب زلال ما بهرهای نبرد.
اسیر نفس و هوا ماند دل، هزار افسوس
به دست دیو برآورد زنگ، خاتم ما
هوش مصنوعی: دل گرفتار خواستههای نفسانی است و افسوس که به دست قدرتهای بد، مهر و نشان ما از بین رفته است.
سری ز روزن خورشید برنیاوردیم
به رنگ و بوی جهان محو گشت شبنم ما
هوش مصنوعی: ما نتوانستیم از آرامش و زیباییهای جهان بیرون بیاییم و به همین دلیل، زیبایی و لطافت وجود ما تحت تأثیر رنگها و عطرهای دنیا محو شد.
گشاده روی تر از سینه کریمانیم
اگر ز خویش به تنگی، درآ به عالم ما
هوش مصنوعی: ما که دلهایی بزرگ و گشاده داریم، از درون خود اگر به تنگی دچار شدهای، به دنیای ما وارد شو.
نمی توان غم ما را به خوردن آخر کرد
ترحم است بر آن کس که می خورد غم ما
هوش مصنوعی: نمیتوان با خوردن ناراحتیها، به پایان رساند؛ ترحم بر کسی است که بار غم ما را به دوش میکشد.
مثال دیده مورست و ملک جم صائب
فضای عالم امکان، نظر به عالم ما
هوش مصنوعی: در اینجا به تشبیه و مقایسهای اشاره شده که در آن دیده مور نسبت به عالم بزرگتر و وسیعتر (مانند ملک جم) به تصویر کشیده شده است. این بیان نشاندهنده آن است که گاهی ما درک و دیدگاهی بسیار محدود داریم و نمیتوانیم به عظمت و گستردگی عالم امکان پی ببریم. در واقع، با وجود آنکه دنیای ما کوچک و محدود است، اما در عین حال میتواند جلوهای از آن جهان وسیعتر و بیپایان باشد.

صائب