گنجور

غزل شمارهٔ ۶۵۵۷

نفس ظلمانی نمی دارد محابا از گناه
نیست پروا طفل زنگی را ز پستان سیاه
از هوا گیرند بی مغزان حدیث پوچ را
کهربا را می پرد چشم از برای برگ کاه
می کند دل را سیه نور چراغ عاریت
نیست ممکن شستن داغ کلف از روی ماه
زینهار از کنج عزلت پای خود بیرون منه
کز بها افتاد یوسف تا برون آمد ز چاه
نیست در پایان عمر از رعشه پیران را گزیر
بر فروغ خویش می لرزد چراغ صبحگاه
سجده شکرش به دامان قیامت می کشد
هر که را صائب شود آن طاق ابرو قبله گاه

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نفس ظلمانی نمی دارد محابا از گناه
نیست پروا طفل زنگی را ز پستان سیاه
هوش مصنوعی: نفس تاریک و ناپاک از گناه هیچ خوفی ندارد، مانند اینکه کودک دایه‌اش را نمی‌بیند و به رنگ سیاه پستان او توجهی نمی‌کند.
از هوا گیرند بی مغزان حدیث پوچ را
کهربا را می پرد چشم از برای برگ کاه
هوش مصنوعی: در اینجا به افرادی اشاره شده که بدون فکر و شناخت کافی، به نقل سخنان بی‌معنا می‌پردازند. همچنین، به زیبایی کهربا (ماده‌ای قیمتی) اشاره می‌شود، که نشان‌دهنده‌ ارزش و جذابیت‌های ظاهری است. در این متن، به نوعی دوگانگی بین ارزش‌های واقعی و چیزهای سطحی و بی‌محتوا معنا شده است.
می کند دل را سیه نور چراغ عاریت
نیست ممکن شستن داغ کلف از روی ماه
هوش مصنوعی: دل را به رنگ سیاه در می‌آورد و نور چراغ امانتی نیست. شستن لکه‌های عمیق از روی ماه، امکان‌پذیر نیست.
زینهار از کنج عزلت پای خود بیرون منه
کز بها افتاد یوسف تا برون آمد ز چاه
هوش مصنوعی: هرگز از گوشه ی تنهایی خود خارج نشو، زیرا یوسف از چاه بیرون آمد و ارزشش کاهش یافت.
نیست در پایان عمر از رعشه پیران را گزیر
بر فروغ خویش می لرزد چراغ صبحگاه
هوش مصنوعی: در پایان عمر، پیری از لرزش و ناپایداری فرار نمی‌کند، بلکه نور صبحگاهی مانند چراغی می‌لرزد و به روشنایی خود ادامه می‌دهد.
سجده شکرش به دامان قیامت می کشد
هر که را صائب شود آن طاق ابرو قبله گاه
هوش مصنوعی: هر کسی که در دلش عشق و محبت به معشوق واقعی وجود داشته باشد، در روز قیامت به شکرگزاری و سجده می‌افتد. این شخص با دیدن زیبایی و جذابیت خاصی که دارد، به سمت او گرایش می‌یابد و به او روی می‌آورد.