گنجور

غزل شمارهٔ ۶۵۵۴

چشمی که فتاد بر لقای تو
شد مشرق گوهر از صفای تو
هر روز هزار بار می میرد
هر کس که نمرد از برای تو
جان داد به خضر چشمه حیوان
از غیرت لعل جانفزای تو
می شد چو شکوفه مغزها رقصان
می داشت بهار اگر هوای تو
پیوسته به آب خضر شد جویش
جان داد کسی که زیر پای تو
بر خاک چو برگ لاله می ریزد
خونی که نمی شود حنای تو
می کرد هزار باغبان در خاک
گل را می بود اگر وفای تو
می داشت بصیرتی اگر رضوان
می داد بهشت رونمای تو
صیاد ترا چو آهوی مشکین
بوی تو بس است رهنمای تو
پای اندازی است اطلس گردون
در رهگذر برهنه پای تو
آیینه به آب چشم درماند
بی پرده اگر شود لقای تو
شمشیر برهنه می شود در دل
آبی که خورند بی رضای تو
اکسیر حیات جاودان دارد
چشم صائب ز خاک پای تو

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چشمی که فتاد بر لقای تو
شد مشرق گوهر از صفای تو
هوش مصنوعی: هر چشمی که به چهره‌ی تو می‌نگرد، روشن و درخشان می‌شود، گویی که زیبایی تو باعث تابش نور و درخشش گوهرهاست.
هر روز هزار بار می میرد
هر کس که نمرد از برای تو
هوش مصنوعی: هر روز هزاران نفر جان خود را از دست می‌دهند، اما کسی که برای تو زنده است، به خاطر تو همچنان به زندگی ادامه می‌دهد.
جان داد به خضر چشمه حیوان
از غیرت لعل جانفزای تو
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و غیرت تو، جانم را به خضر چشمه حیات تقدیم کردم.
می شد چو شکوفه مغزها رقصان
می داشت بهار اگر هوای تو
هوش مصنوعی: اگر هوای تو در بهار حاکم بود، مغزها مثل شکوفه‌ها به رقص در می‌آمدند.
پیوسته به آب خضر شد جویش
جان داد کسی که زیر پای تو
هوش مصنوعی: همواره جان خود را مانند آبی زلال و زندگی‌بخش برای تو نثار می‌کند کسی که در برابر تو ایستاده است.
بر خاک چو برگ لاله می ریزد
خونی که نمی شود حنای تو
هوش مصنوعی: بر اثر عشق و اشتیاقی که در دل دارم، مثل برگ‌های گل لاله، خونم روی زمین می‌ریزد؛ اما این احساس و غم نمی‌تواند به اندازه حنای تو رنگین و زیبا باشد.
می کرد هزار باغبان در خاک
گل را می بود اگر وفای تو
هوش مصنوعی: اگر وفای تو وجود داشت، هزار باغبان برای کاشتن گل در خاک تلاش می‌کردند.
می داشت بصیرتی اگر رضوان
می داد بهشت رونمای تو
هوش مصنوعی: اگر رضوان بهشت را به تو نشان می‌داد، تو هم چشمی برای درک زیبایی‌های آن داشتی.
صیاد ترا چو آهوی مشکین
بوی تو بس است رهنمای تو
هوش مصنوعی: صیاد به خاطر عطر و بوی خوش تو، تنها به همین بسنده می‌کند که تو را دنبال کند و به راهنمایی تو بپردازد.
پای اندازی است اطلس گردون
در رهگذر برهنه پای تو
هوش مصنوعی: سجاده‌ای از الیاف نرم و با کیفیت در مسیر تو که برهنه قدم می‌زنی گسترده شده است.
آیینه به آب چشم درماند
بی پرده اگر شود لقای تو
هوش مصنوعی: اگر آب چشم بیافتد و حرکتی همچون آینه به سمت تو داشته باشد، میتواند راز و دل دردمندی را بی پرده و واضح از تو نشان دهد.
شمشیر برهنه می شود در دل
آبی که خورند بی رضای تو
هوش مصنوعی: در اینجا منظور این است که در دل آبی که بدون رضایت و اجازه‌ی تو مصرف می‌شود، نارضایتی و خشم نهفته است؛ به طوری که این دل به دشنه‌ای مبدل می‌شود که برای دفاع آماده است. به طور کلی، این جمله به احساس سرکشی و عدم تحمل نسبت به نادیده‌ گرفتن خواسته‌ها و احساسات فرد اشاره دارد.
اکسیر حیات جاودان دارد
چشم صائب ز خاک پای تو
هوش مصنوعی: چشم صائب به خاطر دیدن تو، راز زندگی ابدی را پیدا کرده است.