غزل شمارهٔ ۶۵۵۰
شد رعشه پیری پر و بال طلب تو
یک جو نشد افسرده ز کافور تب تو
انگور شود غوره چو بسیار بماند
شد غوره درین باغ ز مهلت عنب تو
پیری که زدی آب بر آتش دگران را
شد هیزم خشکی پی نار غضب تو
عمرت شد و یک ساغر تبخال ندامت
بر سر نکشید از کف افسوس لب تو
در فکر سفر باش که هر موی سفیدی
از غیب رسولی است برای طلب تو
این یک دو نفس را ز سر درد برآور
در غفلت اگر صرف شد اوقات شب تو
غافل مشو ایام خزان از نفس سرد
در خنده سرآمد چو بهار طرب تو
شوخی مکن ای پیر که هر موی سفیدی
شمشیر زبانی است برای ادب تو
در هر چه شود صرف به جز آه حرام است
چون صبح ز عمر این نفس منتخب تو
گاهی به لگد، گاه به پهلو دهی آزار
در مرگ و حیات است زمین در تعب تو
پیری که ز اسباب وقارست بشر را
مپسند که بی وقر شود از سبب تو
هر لوح مزاری ز فرامشکده خاک
دستی است برون آمده بهر طلب تو
صائب به ادب باش که گردون ز حوادث
صد دست برآورده برای ادب تو
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شد رعشه پیری پر و بال طلب تو
یک جو نشد افسرده ز کافور تب تو
هوش مصنوعی: پیری به خاطر عشق و خواستهاش به تو لرزان و بیتاب شده، اما از عطر خوش تو هرگز غمگین نیست.
انگور شود غوره چو بسیار بماند
شد غوره درین باغ ز مهلت عنب تو
هوش مصنوعی: اگر انگور خیلی در این باغ بماند، به غوره تبدیل میشود و از طعم و کیفیتش کاسته میشود.
پیری که زدی آب بر آتش دگران را
شد هیزم خشکی پی نار غضب تو
هوش مصنوعی: پیری که آتش دیگران را خاموش کرد، حالا تبدیل به هیزم خشک شدهاست تا آتش خشم تو را شعلهور کند.
عمرت شد و یک ساغر تبخال ندامت
بر سر نکشید از کف افسوس لب تو
هوش مصنوعی: زندگیات به سر رسید و هنوز نتوانستی از شرم و پشیمانی، نوشیدن یک جرعه از آن را بر خود هموار کنی و از لبهای تو تنها افسوس باقی مانده است.
در فکر سفر باش که هر موی سفیدی
از غیب رسولی است برای طلب تو
هوش مصنوعی: به سفر اندیشه کن، زیرا هر تار موی سفیدی که در سر داری، نشانهای است از پیامهایی که به تو در جستجوی هدف و آرمانهایت ارسال میشود.
این یک دو نفس را ز سر درد برآور
در غفلت اگر صرف شد اوقات شب تو
هوش مصنوعی: اگر در شب، وقتی که وقت به غفلت میگذرد و تو در فکر و خواب به سر میبری، با یک یا دو نفس عمیق از زیر بار درد و نگرانی رهایی پیدا کنی، میتوانی به آرامش دست یابی.
غافل مشو ایام خزان از نفس سرد
در خنده سرآمد چو بهار طرب تو
هوش مصنوعی: مراقب باش که در روزهای پاییزی از هوای سرد غافل نشوی، چرا که خوشی و شادی به زودی به پایان میرسد و مانند بهار زودگذر است.
شوخی مکن ای پیر که هر موی سفیدی
شمشیر زبانی است برای ادب تو
هوش مصنوعی: ای پیر، شوخی نکن. هر موی سفیدی که داری، نشاندهندهی احترام و ادب توست.
در هر چه شود صرف به جز آه حرام است
چون صبح ز عمر این نفس منتخب تو
هوش مصنوعی: هر چیزی که در زندگی انجام میشود، به جز آهی که از دل برآید، بیفایده و نادرست است؛ زیرا زندگی ما از صبح تا شب، انتخاب شده و محدود به زمان است.
گاهی به لگد، گاه به پهلو دهی آزار
در مرگ و حیات است زمین در تعب تو
هوش مصنوعی: گاهی با لگد و گاهی با ضربهای به پهلو، آزار و عذاب تو همواره وجود دارد؛ حتی در زندگی و مرگ، زمین به سختیهای تو پاسخ میدهد.
پیری که ز اسباب وقارست بشر را
مپسند که بی وقر شود از سبب تو
هوش مصنوعی: پیرمردی که به خاطر وسایل و تجملاتش احساس وقار میکند، نباید انسانها را نپسندد، چون انسانها بدون آن وقار و تجملات، ممکن است به خاطر او از جدیت و وقار خود فاصله بگیرند.
هر لوح مزاری ز فرامشکده خاک
دستی است برون آمده بهر طلب تو
هوش مصنوعی: هر سنگ قبر یا نشانی از زوال و یادآوری اشخاص، از خاکی که به فراموشی سپرده شده، بیرون آمده تا به خاطر تو و جستجوی تو باشد.
صائب به ادب باش که گردون ز حوادث
صد دست برآورده برای ادب تو
هوش مصنوعی: به احترام و ادب اهمیت بده، چرا که دنیا با اتفاقات مختلف برای بهبود ادب تو تلاش میکند.