غزل شمارهٔ ۶۵۴۱
در خون نشست لاله ز چشم سیاه تو
گل گوشه گیر گشت ز طرف کلاه تو
هرگز به زیر پای نمی بینی از غرور
بیچاره عاشقی که شود خاک راه تو
زلف این چنین ز دست تو گر می کشد عنان
خواهد گرفت روی زمین را سپاه تو
چشم غزال، داغ سیاهی فکنده ای است
در معرض سیاهی چشم سیاه تو
آگاه نیستی که چه دلها شکسته است
مشاطه در شکستن طرف کلاه تو
هر چند دست و پای زند بسته تر شود
هر دل که شد مقید زلف سیاه تو
از هاله زود حلقه کند نام ماه را
خطی که گشت گرد رخ همچو ماه تو
از بیم چشم زخم، ز مژگان آبدار
صد تیغ کرده است حمایل نگاه تو
صد پیرهن عرق کند از شرم، بوی گل
از برگ گل کنند اگر خوابگاه تو
از بس که در ربودن دل تیزچنگ بود
شد تیر روی ترکش مژگان نگاه تو
نقش دگر در او نتواند گرفت جای
آیینه دلی که شود جلوه گاه تو
در خون آهوان حرم کاسه می زنی
صائب چگونه امن شود در پناه تو؟
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در خون نشست لاله ز چشم سیاه تو
گل گوشه گیر گشت ز طرف کلاه تو
هوش مصنوعی: لالهها به خاطر چشمان سیاه تو به خون نشستند و گلها در کنار کلاهِ تو پنهان شدند.
هرگز به زیر پای نمی بینی از غرور
بیچاره عاشقی که شود خاک راه تو
هوش مصنوعی: هرگز نمیبینی که یک عاشق بیچاره، به خاطر عشقش، به زیر پایش نگاه کند و خاک راه تو بشود.
زلف این چنین ز دست تو گر می کشد عنان
خواهد گرفت روی زمین را سپاه تو
هوش مصنوعی: اگر موی پریشان تو اینگونه افسار را میکشد، سپاه تو زمین را فتح خواهد کرد.
چشم غزال، داغ سیاهی فکنده ای است
در معرض سیاهی چشم سیاه تو
هوش مصنوعی: چشمان غزال مانند نشانی از تیرگی هستند که در برابر تیرگی چشمان تو قرار گرفتهاند.
آگاه نیستی که چه دلها شکسته است
مشاطه در شکستن طرف کلاه تو
هوش مصنوعی: تو از دلهایی که در حین زیباییات شکستهاند، بیخبری. مشاطه (آرایشگر) نیز در این شکستن دلها نقش داشته است.
هر چند دست و پای زند بسته تر شود
هر دل که شد مقید زلف سیاه تو
هوش مصنوعی: هر چقدر که در زندان گرفتار باشم، دل کسی که عاشق زلفهای سیاه تو شده، همیشه آزاد و رهاست.
از هاله زود حلقه کند نام ماه را
خطی که گشت گرد رخ همچو ماه تو
هوش مصنوعی: چند خط از دور ماه را به سرعت میخورد و نامش را بر گرد چهرهات مینویسد، همانطور که چهرهات همچون ماه زیباست.
از بیم چشم زخم، ز مژگان آبدار
صد تیغ کرده است حمایل نگاه تو
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از چشم زخم، از چشمان پر آب تو مانند تیغهای تیز چشمهایت محافظت کردهام.
صد پیرهن عرق کند از شرم، بوی گل
از برگ گل کنند اگر خوابگاه تو
هوش مصنوعی: اگر خوابگاه تو باشد، بوی گل از گلبرگها به مشام میرسد و حتی صد پیرهن عرق میریزد از شرم.
از بس که در ربودن دل تیزچنگ بود
شد تیر روی ترکش مژگان نگاه تو
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه چشمان تو به شدت و زیبایی دلها را میرباید، مثل تیرهایی است که از کمان میپراند و بر دلها ضربه میزند.
نقش دگر در او نتواند گرفت جای
آیینه دلی که شود جلوه گاه تو
هوش مصنوعی: هیچ چیز دیگری نمیتواند به خوبی دل روشن تو را به تصویر بکشد؛ مانند آینهای که به خاطر تو، زیباییات را نشان میدهد.
در خون آهوان حرم کاسه می زنی
صائب چگونه امن شود در پناه تو؟
هوش مصنوعی: تو در خون آهوان حرم، مشغول به خوشگذرانی هستی، صائب! چگونه ممکن است در سایه تو امنیت و آرامش برقرار شود؟