گنجور

غزل شمارهٔ ۶۵۱۴

بیا که سوخت مرا هجر بی مروت تو
کباب کرد مرا درد و داغ فرقت تو
ازین زیاده توقف مکن که نزدیک است
که جان من سفری گردد از اقامت تو
هر آنچه میرود از دیده گر ز دل برود
چرا زیاده ز دوری شود محبت تو؟
زم صحبت تو من از عمر کامیاب شدم
کنم چگونه فراموش، حق صحبت تو؟
رسیده بود به لب جان هجردیده من
گرفت دامن جان را امید رجعت تو
چو گریه باده گره در گلوی شیشه شده است
ز بس که هست گلوگیر درد فرقت تو
ز حرف سرد ملامتگران نیندیشد
سری که گرم شد از باده محبت تو
درازتر ز شب هجر، نامه ای باید
که خامه شرح دهد شوق بی نهایت تو
من آن زمان چو قلم سر ز سجده بردارم
که طی چو نامه شود روزگار فرقت تو
چو گوی در خم چوگان حادثات افتد
سری که دور شود از رکاب دولت تو
ز حکم تیغ قضا سر نمی توان پیچید
وگرنه کیست جدایی کند ز حضرت تو
زبان ز عهده تقریر برنمی آید
اگر خموش بود صائب از شکایت تو

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیا که سوخت مرا هجر بی مروت تو
کباب کرد مرا درد و داغ فرقت تو
هوش مصنوعی: بیایید که جدایی از تو، به شدت مرا عذاب داده و سوخته است. درد و رنجی که از فراق تو دارم، مانند آتش در وجودم می‌سوزد.
ازین زیاده توقف مکن که نزدیک است
که جان من سفری گردد از اقامت تو
هوش مصنوعی: دیگر بیش از این تردید نکن، زیرا نزدیک است که جان من از ماندن در کنار تو جدا شود و به سفر برود.
هر آنچه میرود از دیده گر ز دل برود
چرا زیاده ز دوری شود محبت تو؟
هوش مصنوعی: هر چیزی که از چشم می‌رود، اگر از دل فراموش شود، پس چرا عشق تو باید به خاطر دوری بیشتر بشود؟
زم صحبت تو من از عمر کامیاب شدم
کنم چگونه فراموش، حق صحبت تو؟
هوش مصنوعی: از زمانی که با تو صحبت کردم، به خوشبختی و کامیابی دست یافتم. حالا چطور می‌توانم حق صحبت تو را فراموش کنم؟
رسیده بود به لب جان هجردیده من
گرفت دامن جان را امید رجعت تو
هوش مصنوعی: من به مرز جدایی و دل‌تنگی رسیدم و در این لحظه، جانم به شدت در انتظار بازگشت تو است.
چو گریه باده گره در گلوی شیشه شده است
ز بس که هست گلوگیر درد فرقت تو
هوش مصنوعی: هنگامی که باده (شراب) به گریه می‌افتد، چنان در گلوی شیشه گره خورده که به خاطر درد جدایی تو، دیگر نمی‌توان آن را پایین برد.
ز حرف سرد ملامتگران نیندیشد
سری که گرم شد از باده محبت تو
هوش مصنوعی: مغز کسی که تحت تأثیر عشق تو قرار گرفته، به سخنان بی‌احساس و سرزنش‌کنندگان اهمیت نمی‌دهد.
درازتر ز شب هجر، نامه ای باید
که خامه شرح دهد شوق بی نهایت تو
هوش مصنوعی: برای ابراز احساسات عمیق و بی‌انتهایم نسبت به تو، نیاز دارم نامه‌ای طولانی‌تر از شب جدایی بنویسم که در آن قلم، تمام شوق و longing من را بیان کند.
من آن زمان چو قلم سر ز سجده بردارم
که طی چو نامه شود روزگار فرقت تو
هوش مصنوعی: زمانی که از سجده سر برمی‌دارم، که وقتی روزگار جدایی تو به پایان برسد و به مانند نامه‌ای روشن شود.
چو گوی در خم چوگان حادثات افتد
سری که دور شود از رکاب دولت تو
هوش مصنوعی: وقتی که حوادث و مشکلات به‌سختی بر سر راهت قرار می‌گیرند، ممکن است از نعمت‌ها و موفقیت‌های خود دور شوی.
ز حکم تیغ قضا سر نمی توان پیچید
وگرنه کیست جدایی کند ز حضرت تو
هوش مصنوعی: نمی‌توان از قوانین سرنوشت فرار کرد و اگر چنین یاری وجود داشت، کسی نمی‌توانست ما را از تو جدا کند.
زبان ز عهده تقریر برنمی آید
اگر خموش بود صائب از شکایت تو
هوش مصنوعی: اگر زبان توان بیان کردن احساسات و شکایت‌های تو را نداشته باشد، پس بهتر است که ساکت بماند.