گنجور

غزل شمارهٔ ۶۵۱

ازان دو سلسله عنبرین گره بگشا
ز کار شهپر روح الامین گره بگشا
میان اگر نکنی باز، اختیار از توست
به حق خنده گل کز جبین گره بگشا!
گرهگشای کریمان، کف سؤال بود
ز کار خرمنم ای خوشه چین گره بگشا
گره به هستی موهوم چون حباب مزن
بگیر ناخنی از موج و این گره بگشا
کلید قفل تو در اندرون خانه توست
به زور همت خود از جبین گره بگشا
چو شمع بر سر این نیم جان چه می لرزی؟
ز رشته نفس واپسین گره بگشا
صریر خامه صائب دلی گرفته نهشت
اگر تو عقده گشایی، چنین گره بگشا

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ازان دو سلسله عنبرین گره بگشا
ز کار شهپر روح الامین گره بگشا
هوش مصنوعی: از آن دو رشته عنبرین گره‌ را باز کن و مشکلی که برای روح‌الامین پیش آمده است را حل کن.
میان اگر نکنی باز، اختیار از توست
به حق خنده گل کز جبین گره بگشا!
هوش مصنوعی: اگر در میانت دخالت نکنی، این خود به تصمیم تو بستگی دارد؛ به راستی که خنده‌ی گل، گرهی از پیشانی‌ات خواهد گشود!
گرهگشای کریمان، کف سؤال بود
ز کار خرمنم ای خوشه چین گره بگشا
هوش مصنوعی: اگر از کریمان سوالی می‌پرسی، مانند درختی که خرمن را می‌چیند، خوشا به حال تو که گره‌ها را باز کنی.
گره به هستی موهوم چون حباب مزن
بگیر ناخنی از موج و این گره بگشا
هوش مصنوعی: به این دنیا که شبیه سراب و حباب است، نباید چنگ بزنید و به آن وابسته شوید. بهتر است از امواج زندگی یک نشانه بگیرید و با آن به باز کردن گره‌های وجودی‌تان بپردازید.
کلید قفل تو در اندرون خانه توست
به زور همت خود از جبین گره بگشا
هوش مصنوعی: کلید قفل تو در درون خانه‌ات نهفته است، پس با تلاش و اراده‌ی خود، می‌توانی گره‌های زندگی‌ات را باز کنی.
چو شمع بر سر این نیم جان چه می لرزی؟
ز رشته نفس واپسین گره بگشا
هوش مصنوعی: چرا مانند شمعی در حال سوختن و ناتوانی می‌لرزی؟ از آخرین نفس خود رها کن و از بند آن آزاد شو.
صریر خامه صائب دلی گرفته نهشت
اگر تو عقده گشایی، چنین گره بگشا
هوش مصنوعی: نوشتن و قلم‌زنی صائب از دل پر درد و غم او سرچشمه می‌گیرد. اگر تو بتوانی این گره‌های پیچیده و دشواری‌های روحی او را بگشایی، پس راهی برای بیان این احساسات و دردها پیدا خواهی کرد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۶۵۱ به خوانش عندلیب