گنجور

غزل شمارهٔ ۶۵۰۶

برخوری زان لب میگون که ز اندیشه او
مست شد عالم و مهرست همان شیشه او
بیستون خانه زنبور شود از فرهاد
کند اگر از دل شیرین نشود تیشه او
از فلک چشم مدارید درستی زنهار
که فتاده است ز طاق دل ما شیشه او
هر که را فکر سر زلف تو بر هم پیچید
شد پریخانه چین خلوت اندیشه او
رخنه در بیضه فولاد کند چون جوهر
دانه ء خال تو کز دام بود ریشه او
دل هر کس هدف ناوک بیداد تو شد
برق بیرون نتواند رود از بیشه او
مرو از راه به دلجویی خالش صائب
که جگرخواری عشاق بود پیشه او

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برخوری زان لب میگون که ز اندیشه او
مست شد عالم و مهرست همان شیشه او
هوش مصنوعی: از آن لب‌های خوش رنگ بنوش که به خاطر افکار او، دنیا در مستی فرو رفته و عشق، مانند شیشه‌ای در دست اوست.
بیستون خانه زنبور شود از فرهاد
کند اگر از دل شیرین نشود تیشه او
هوش مصنوعی: اگر فرهاد دل شیرین را به دست نیاورد، تلاشش برای کندن سنگ‌های بیستون همانند زنبور خواهد شد؛ یعنی که زحماتش بی‌فایده خواهد بود.
از فلک چشم مدارید درستی زنهار
که فتاده است ز طاق دل ما شیشه او
هوش مصنوعی: به آسمان نگاه نکنید و انتظار حقیقت نداشته باشید، زیرا شیشه دل ما از طاق دل افتاده و شکسته است.
هر که را فکر سر زلف تو بر هم پیچید
شد پریخانه چین خلوت اندیشه او
هوش مصنوعی: هر کسی که به فکر موهای پیچ در پیچ تو بیفتد، در دنیای ذهنی خود به مکانی خلوت و آرام خواهد رفت.
رخنه در بیضه فولاد کند چون جوهر
دانه ء خال تو کز دام بود ریشه او
هوش مصنوعی: در دل فولاد، دانهٔ خال تو سرمنشأ هر آبی است که به دام وصل می‌شود.
دل هر کس هدف ناوک بیداد تو شد
برق بیرون نتواند رود از بیشه او
هوش مصنوعی: دل هر کس که هدف تیر کمان زبردست تو قرار گیرد، دیگر نمی‌تواند از اندیشه و عشق تو بیرون برود و در جنگل دل خود تنهایی را تحمل کند.
مرو از راه به دلجویی خالش صائب
که جگرخواری عشاق بود پیشه او
هوش مصنوعی: به دلجویی کسی نرو که در این راه عشق را تجربه کرده و درد دل عاشقان را می‌شناسد، زیرا او همواره در جستجوی عشق و احساسات عمیق است.