غزل شمارهٔ ۶۵۰۱
ندارد اختیار در گشودن باغبان تو
که در را می گشاید جوش گل در گلستان تو
ز ابروی تو دارد هر سر مو شوخی مژگان
پر سیمرغ بخشد تیر بی پر را کمان تو
ز منعم کاسه همسایه خالی برنمی گردد
قدح لبریز برگردد ز لعل می چکان تو
جهد از طوق قمری سرو چون تیر از کمان بیرون
به هر گلشن که گردد جلوه گر سرو روان تو
سخن چندان که خود را چون الف باریک می سازد
به دشواری برون آید از تنگ دهان تو
نمی دارد به زودی رشته همتاب دست از هم
رگ جان را گسستن نیست از موی میان تو
ازان از دیدن خورشید در چشم آب می گردد
که مالیده است روی زرد خود بر آستان تو
به بی برگان چنان ای شاخ گل مستانه می خندی
که در خواب بهاران است پنداری خزان تو
نمی گردد زبان جرأت من، ورنه می گفتم
که جای بوسه پر خالی است در کنج دهان تو!
تو جولان می کنی از سرکشی در اوج استغنا
کجا افتد به دست کوته صائب عنان تو؟
غزل شمارهٔ ۶۵۰۰: زهی گردون کف بی مغزی از دریای عاشق توغزل شمارهٔ ۶۵۰۲: من آن بخت از کجا دارم که پیچیم بر میان تو
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ندارد اختیار در گشودن باغبان تو
که در را می گشاید جوش گل در گلستان تو
هوش مصنوعی: باغبان نمیتواند به دلخواه خود در را باز کند؛ این کار به خاطر شکفتن و زیبایی گلها در باغ توست که به رغم میل خود انجام میشود.
ز ابروی تو دارد هر سر مو شوخی مژگان
پر سیمرغ بخشد تیر بی پر را کمان تو
هوش مصنوعی: از ابروی تو، هر تار موی سر به طعنه و ناز اشاره دارد و مژگانت به مانند پر سیمرغ، بر تیر بیپر کمان تو میافزایند.
ز منعم کاسه همسایه خالی برنمی گردد
قدح لبریز برگردد ز لعل می چکان تو
هوش مصنوعی: اگر به کسی که بخشنده است، نیاز داشته باشی، هرگز خالی دست برنمیگردی. اما اگر به کسی که مهماننواز نیست مراجعه کنی، ممکن است با دست پر برگردی، اما در نهایت از زیباییها و عشقهای او نصیبی نخواهی برد.
جهد از طوق قمری سرو چون تیر از کمان بیرون
به هر گلشن که گردد جلوه گر سرو روان تو
هوش مصنوعی: فریبایی تو مانند ناز و زیبایی سرو است که مانند تیر از کمان رها میشود. در هر باغ و گلشن که ظاهر میشوی، زیبایی و جاذبهات همواره توجهها را به خود جلب میکند.
سخن چندان که خود را چون الف باریک می سازد
به دشواری برون آید از تنگ دهان تو
هوش مصنوعی: هر چه سخن را به زبان خود صیقل دهی و آن را نرم و لطیف کنی، باز با چالش و سختی از دهان تو خارج میشود.
نمی دارد به زودی رشته همتاب دست از هم
رگ جان را گسستن نیست از موی میان تو
هوش مصنوعی: به زودی نمیتوان رشته دوستی را که دست در دست هم داریم، گسست. پیوند جانمان به یکدیگر به اندازه مویی از میان تو محکم است و جداکردن آن ممکن نیست.
ازان از دیدن خورشید در چشم آب می گردد
که مالیده است روی زرد خود بر آستان تو
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن زیبایی و جلوههای عشق و وابستگی است. گوینده میگوید که چشم آب، با دیدن خورشید، نور و روشنی را به خوبی دریافت میکند، اما این نور بخشی از زیباییاش را از محبت و عشق به محبوب میگیرد. آنچه به عنوان آستان محبوب تو توصیف میشود، نمادی از جاذبه و جذابیت وجود معشوق است که بر تمامی زیباییها تاثیرگذار است. در واقع، عشق و زیبایی معشوق، مانند خورشیدی است که بر آب میتابد و رنگ زرد و پژمرده را به زندگی و شادابی تبدیل میکند.
به بی برگان چنان ای شاخ گل مستانه می خندی
که در خواب بهاران است پنداری خزان تو
هوش مصنوعی: ای شاخ گل، تو به بیبرگان چنین خوشحال و شادابی میخندی که گویی در خواب بهاری هستی و نمیدانی که در حقیقت، خزان به سراغت آمده است.
نمی گردد زبان جرأت من، ورنه می گفتم
که جای بوسه پر خالی است در کنج دهان تو!
هوش مصنوعی: زبانم جرأت بیان احساساتم را ندارد، وگرنه میگفتم که در گوشهی دهان تو، جایی برای بوسیدن وجود دارد که خالی است!
تو جولان می کنی از سرکشی در اوج استغنا
کجا افتد به دست کوته صائب عنان تو؟
هوش مصنوعی: تو با سرکشی و آزادی عمل خود در اوج بی نیازی و بینیازی میپیمایی. چگونه ممکن است که دست کسی کم توان چون من به تو برسد و بتواند بر تو تسلطی پیدا کند؟
حاشیه ها
1399/07/20 11:10
مریم
معنی این مصرع "قـدح لبریز برگـردد ز لعل مِی چکان تو" چی میشه؟؟