غزل شمارهٔ ۶۵۰۰
زهی گردون کف بی مغزی از دریای عاشق تو
دو عالم یک گریبان چاک از سودای عشق تو
ز شرم ناکسی چون اشک می غلطد به خاک و خون
سر خورشید عالمتاب زیر پای عشق تو
درین راه به دل نزدیک، گمراهی نمی باشد
که جای سبزه خیزد خضر از صحرای عشق تو
ز کوتاهی خجالت می کشد با آن رسایی ها
قبای اطلس افلاک بر بالای عشق تو
ز خورشید قیامت آب در چشمش نمی گردد
دهد هر کس که چشمی آب از سیمای عشق تو
شود هر پاره اش مهپاره ای دریانوردان را
هر آن کشتی که گردد غرقه دریای عشق تو
چو خورشید قیامت گرم می سازد جهانی را
سر هر کس که گرددگرم از صهبای عشق تو
به دل دارد چو عمر جاودان زخم نمایانی
درین هنگامه خضر از تیغ استغنای عشق تو
چه باشد دل، که کرد از شوخی این سقف معلق را
مشبک همچو مجمر شعله رعنای عشق تو
نمی گیرد به خود خاکسترش شیرازه محشر
به هر خرمن که افتد برق بی پروای عشق تو
به اسرار حقیقت چون لب منصور شد گویا
لب جام از می منصوری مینای عشق تو
فروغ مهر تابان ذره را در وجد می آرد
وگرنه کیست صائب تا شود جویای عشق تو
غزل شمارهٔ ۶۴۹۹: بهار آفرینش را نگاری نیست غیر از توغزل شمارهٔ ۶۵۰۱: ندارد اختیار در گشودن باغبان تو
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زهی گردون کف بی مغزی از دریای عاشق تو
دو عالم یک گریبان چاک از سودای عشق تو
هوش مصنوعی: ای بلند آسمان، چه نیکو است حال بیفکری که از عشق تو به پا خواسته و دو دنیا را مانند گریبان چاک کرده است.
ز شرم ناکسی چون اشک می غلطد به خاک و خون
سر خورشید عالمتاب زیر پای عشق تو
هوش مصنوعی: از شرم کمال نداشتن، اشکها بر زمین میریزد و همچون خون، زیبایی شگفتانگیز خورشید تحت پای عشق توست.
درین راه به دل نزدیک، گمراهی نمی باشد
که جای سبزه خیزد خضر از صحرای عشق تو
هوش مصنوعی: در این مسیر، اگر دل را به عشق تو نزدیک کنم، هیچ گمراهی وجود ندارد که در آن، خضر (نماد هدایت) از دشت عشق تو سبز شود.
ز کوتاهی خجالت می کشد با آن رسایی ها
قبای اطلس افلاک بر بالای عشق تو
هوش مصنوعی: به خاطر رسیدن به عشق تو، آن چیزهای بزرگ و شگفتانگیز هم در برابر عشق تو احساس حقارت میکنند.
ز خورشید قیامت آب در چشمش نمی گردد
دهد هر کس که چشمی آب از سیمای عشق تو
هوش مصنوعی: در روز قیامت، در حالی که زیبایی و درخشش خورشید به اوج خود رسیده است، چهره تو آن چنان تاثیرگذار و جذاب است که هر کسی که چشمانش به صورت تو میافتد، اشک آب در چشمانش جمع میشود.
شود هر پاره اش مهپاره ای دریانوردان را
هر آن کشتی که گردد غرقه دریای عشق تو
هوش مصنوعی: هر تکه از آن مانند ماهی در دل دریا است و هر کشتی که در عشق تو گرفتار شود، به دریا غرق میشود.
چو خورشید قیامت گرم می سازد جهانی را
سر هر کس که گرددگرم از صهبای عشق تو
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید قیامت میتابد و جهان را گرم میکند، هر کسی که تحت تأثیر عشق تو قرار گیرد، دچار گرما و شور و نشاط میشود.
به دل دارد چو عمر جاودان زخم نمایانی
درین هنگامه خضر از تیغ استغنای عشق تو
هوش مصنوعی: در دل او زخمهایی وجود دارد که گویی همیشه باقی خواهند ماند. در این حال و هوا، خضر (نماد حکمت و جاودانگی) از تیغ بینیازی عشق تو آسیب میبیند.
چه باشد دل، که کرد از شوخی این سقف معلق را
مشبک همچو مجمر شعله رعنای عشق تو
هوش مصنوعی: دل چه چیزی میتواند باشد که از سر شوخی، این سقف معلق را همچون مشبکی برای شعلههای زیبای عشق تو ببیند؟
نمی گیرد به خود خاکسترش شیرازه محشر
به هر خرمن که افتد برق بی پروای عشق تو
هوش مصنوعی: خاکستر وجود کسی که عاشق شده، به خاطر عشقش تحت تأثیر قرار نمیگیرد و در هر جایی که عشق او وارد میشود، مانند برقی بیپروا و ناگهانی میدرخشد.
به اسرار حقیقت چون لب منصور شد گویا
لب جام از می منصوری مینای عشق تو
هوش مصنوعی: به رازهای حقیقت چون لب منصور آگاه شد، همچون لبی که از می منصوری پر شده، مینا (جام) عشق تو را مینوشد.
فروغ مهر تابان ذره را در وجد می آرد
وگرنه کیست صائب تا شود جویای عشق تو
هوش مصنوعی: نور خورشید باعث شادی و سرزندگی ذرات کوچک میشود، اما هیچکس به اندازه صائب نیست که به دنبال عشق تو باشد.