گنجور

غزل شمارهٔ ۶۴۹۹

بهار آفرینش را نگاری نیست غیر از تو
نگار این گلستان را بهاری نیست غیر از تو
بهاری هست در هر سال مرغان گلستان را
مرا در چار موسم نوبهاری نیست غیر از تو
به ظاهر گرچه هر موجی عنان سیر خود دارد
به دست کس عنان اختیاری نیست غیر از تو
به خود مشغول کن از آفرینش چشم حیران را
که این فتراک را لایق شکاری نیست غیر از تو
به فانوس حمایت شمع ما را پرده داری کن
که این نور پریشان را حصاری نیست غیر از تو
زمین گیر فنا مگذار گرد هستی ما را
به شکر این که در میدان سواری نیست غیر از تو
مکن ما ناقصان را یارب از سنگ محک رسوا
که این نه بوته را کامل عیاری نیست غیر از تو
چرا چون خار در دامان موجی هر دم آویزم؟
چو بحر آفرینش را کناری نیست غیر از تو
بگردان روی دل از هر چه غیر توست در عالم
که این آیینه را آیینه داری نیست غیر از تو
نگه دار از هواهای مخالف جان نالان را
که این بیمار را بیمارداری نیست غیر از تو
مرو زنهار ای پیکان یار از سینه ام بیرون
که از دل عاشقان را یادگاری نیست غیر از تو
به رحمت سبز گردان دانه امید صائب را
که این بی برگ را باغ و بهاری نیست غیر از تو

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بهار آفرینش را نگاری نیست غیر از تو
نگار این گلستان را بهاری نیست غیر از تو
هوش مصنوعی: بهار و زیبایی آفرینش تنها با وجود تو معنا پیدا می‌کند؛ در این گلزار، هیچ زیبایی و نشاطی جز تو نیست.
بهاری هست در هر سال مرغان گلستان را
مرا در چار موسم نوبهاری نیست غیر از تو
هوش مصنوعی: هر سال بهار و زیبایی‌هایی برای پرندگان گلستان وجود دارد، اما برای من در طول سال هیچ بهاری جز تو نیست.
به ظاهر گرچه هر موجی عنان سیر خود دارد
به دست کس عنان اختیاری نیست غیر از تو
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که هر موجی در دریا به تنهایی مسیر خود را طی می‌کند، اما در واقع هیچ‌کس جز تو کنترل و اختیار واقعی ندارد.
به خود مشغول کن از آفرینش چشم حیران را
که این فتراک را لایق شکاری نیست غیر از تو
هوش مصنوعی: خودت را مشغول کن و به زیبایی‌های دنیا توجه کن، زیرا که تنها تو شایسته‌ی سوار شدن بر این زین زیبا و مخصوص هستی.
به فانوس حمایت شمع ما را پرده داری کن
که این نور پریشان را حصاری نیست غیر از تو
هوش مصنوعی: از حمایت تو می‌خواهیم که مانند یک فانوس، ستون روشنی ما باشی. این نور که در حال تپش و پریشانی است، جز تو هیچ حفاظتی ندارد.
زمین گیر فنا مگذار گرد هستی ما را
به شکر این که در میدان سواری نیست غیر از تو
هوش مصنوعی: ما را در چنگال سرنوشت و فنا قرار مده، زیرا در میدان زندگی تنها تو هستی که می‌توان به تو تکیه کرد و از تو سپاس‌گزاریم.
مکن ما ناقصان را یارب از سنگ محک رسوا
که این نه بوته را کامل عیاری نیست غیر از تو
هوش مصنوعی: خداوندا، ما انسان‌های ناقص را از آزمایش و به‌نمایش گذاشتن دور کن؛ زیرا هیچ‌کس جز تو نمی‌تواند به درستی و به کمال کیفیت ما را بسنجید.
چرا چون خار در دامان موجی هر دم آویزم؟
چو بحر آفرینش را کناری نیست غیر از تو
هوش مصنوعی: چرا باید همیشه مثل خار در دامن دریا معلق بمانم؟ چون هیچ چیز جز تو برای کناره‌گیری از این دریا وجود ندارد.
بگردان روی دل از هر چه غیر توست در عالم
که این آیینه را آیینه داری نیست غیر از تو
هوش مصنوعی: روی دل خود را از هر چیزی که غیر از توست، در این دنیا منحرف کن؛ زیرا این آیینه، جز تو هیچ انعکاسی ندارد.
نگه دار از هواهای مخالف جان نالان را
که این بیمار را بیمارداری نیست غیر از تو
هوش مصنوعی: نگاه کن که از خواسته‌های مخالف خودت مراقبت کنی، چون جان رنجور و نالان به کسی غیر از تو نیاز ندارد و هیچ کسی نمی‌تواند به او کمک کند.
مرو زنهار ای پیکان یار از سینه ام بیرون
که از دل عاشقان را یادگاری نیست غیر از تو
هوش مصنوعی: ای تیر عشق، از سینه‌ام خارج نشو و دور مشو، زیرا عاشقان تنها یادگارشان تویی و غیر از تو چیزی در دل آنان باقی نمی‌ماند.
به رحمت سبز گردان دانه امید صائب را
که این بی برگ را باغ و بهاری نیست غیر از تو
هوش مصنوعی: رحمت و لطف خود را به دانه امید صائب عطا کن، چرا که این موجود بدون برگ، جز وجود تو به باغ و بهاری نیاز ندارد.